به گزارش خبرنگار صبا، سعید فلاح فر نویسنده، پژوهشگر و هنرمند در یادداشتی ضمن مرور تعریف از هنر به نقد این موضوع پرداخته که تعمیم مفهوم هنر چه آسیب هایی به فعالیت هنری می زند.
اگر «قشنگی» را امری ظاهری فرض
کنیم، قابل تکرار، تکثیر و تقلید است و در مقابل «زیبایی» به عنوان همراه و صفت
ممیز هنر، پدیده چند وجهی و منحصر به فردی است که احتیاج به آفرینش دارد. وقتی
صحبت از «هنر» می کنیم؛ دانش، توانایی های اجرایی، خلاقیت و جهان بینی چهار جزء
ضروری است که هنرمند باید به تفکیک و به تناسب صاحب آن باشد. «دانش» با مطالعه
مباحث تئوریک و علمی به دست می آید و اگر منجر به «تفکر» و مبانی کاربردی و قدرت
تحلیل شود، «دانایی» ظهور می کند. «توان عملی و اجرایی» با تمرین، علاقه و آموزش
امکان پذیر است و «جهان بینی» با زمان آگاهی، خودآگاهی، تجربه زیستی و دغدغه های
انسانی اعم از دغدغه های تاریخی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و مانند آن. جهان بینی
مفهوم فراگیری از باور، نگرش و تحلیل ژرف چیستی و چرایی و چگونگی زندگی و کلیت
تصویر عناصر پیدا و پنهان حیات است از منظر شخصی. «جهان
بینی یک جهت گیری شناختی اساسی است که می تواند شامل فلسفه طبیعی، اصول اساسی،
هنجارها، ارزش ها، احساسات و اخلاقیات شود.» دانش زیرمجموعه «خردورزی» و جهان بینی
زیرمجموعه «اندیشه ورزی» قرار می گیرد. «خلاقیت» یا «آفرینندگی» اما فرآیند
پیچیده ای است که کیفیت و چگونگی آن به عوامل قابل گمان متنوعی مانند هوش ذاتی،
وراثت، قدرت ناخودآگاه و خیال پردازی، حساسیت برانگیختگی و انگیزشی، انعطاف
ادراکی، شرایط محیطی، آموزش، تمرین، تجربه و… و البته برخی عوامل ناشناخته
ارتباط دارد. خلاقیت تنها به نامأنوس بودن و غافلگیری و یا تکرار دوباره مسیر ابداعات
پیشین معنا و محدود نمی شود. خلاقیت ذاتاً به شکستن شکل های عادی و مأنوس می
پردازد و در نتیجه هیچ قالب ثابتی ندارد. خلاقیت را نباید با تجربه های عجیب اما
بی هدف اشتباه گرفت همانطور که «محتوا» را نمی توان با شعارها و مضامین سطحی برابر
دانست بنابراین تسلط به مباحث تئوریک و ذخیره انباری از اسامی و اصطلاحات و حتی
قوت دست و اجرا، بدون اتکا به خلاقیت و جهان بینی شخصی، به ساختار مکانیزه صنعت و
فن نزدیکتر است تا هنر.
از طرفی هم دغدغه های اقتصادی
شامل الزامات کسب و کار، مشاغل و حرفه هاست. هنر ـ اگرچه قابلیت تبدیل به شغل و
فعالیت اقتصادی داشته باشد ـ ذاتاً به دور از این عنوان شکل می گیرد و برازنده می
شود. اقتصاد بر اصل نسبت عرضه و تقاضا و مشتری مداری در حداقل زمان بنا می شود و
هر چه به پسند مشتری نزدیکتر باشد، رونق بیشتری می گیرد. در حالی که هنر به واسطه
عمق و نوگرایی ـ مگر در مواردی استثنائی ـ به سادگی و به سرعت مورد اقبال عمومی
قرار نمی گیرد. اقتصاد و تجارت با افزایش عدد و اشتیاق به خرید مشتری و متقاضی
رونق می گیرد. ولی کیفیت هنر متعالی و متکی به ذات؛ مستغنی از این دست تاییدها و تعدد
است پس بی راه نیست اگر از توان و موفقیت های اقتصادی در میان اصول و اجزای ممیز
هنر سخنی گفته نشود. آنچه مورد پسند بازار اقتصادی است، در تعریف ماهوی «کالا» جای
می گیرد و از طریق صنعت و فن قابلیت تولید بیشتر و سهل الوصول تری دارد حتی اگر
مورد تایید خواص سرمایه داری باشد که با استفاده از منتقدان اجاره ای و انگ هنر،
قصد تجارت می کنند.
پادشاهان جاودانگی را در ساخت
قصرهای باشکوه و آرامگاه های افسانه ای دنبال می کنند. تجار بزرگ و سرمایه دارها
هم با ثروت اندوزی و برخورداری از نشانه های بیرونی ثروت و شهرت، سهمی از این
جاودانگی را جستجو می کنند و مبارزان سیاسی با فریادهای آزادیخواهی. دانشمندان در
کشفیات و اختراعاتی که برای بشریت به یادگار می گذارند. عده ای راز جاودانگی را در
بقای نام خانوادگی و فرزندآوری می جویند. هنرمندان اما خودخواهی های عمیق تری
دارند و به کمتر از آفرینش و خلق قانع نمی
شوند. هنرمندان برای جاودانگی و برای بقای دائمی، چیزی به جهان اضافه می کنند. «چیزی»
که تعریفش دشوار و متنوع و متغیر و گاهی گنگ است. احساسات عمیق بشری، زیبایی،
تعمق، افسون بزرگ انسانی، لذت جویی و کامیابی، میل به تعالی و… همه تداوم هنرمند
است در هستی. بدیهی است که شباهتی بین این آرمان ها با خرید ویلا و هواپیمای
اختصاصی و حساب بانکی و… از طریق اقتصاد و کسب و کار هنری و یا حتی هوچی گری ها
و جنجال های شهرت و محبوبیت یافت نمی شود. سکه های قلب اگرچه می توانند مدتی بازار
را فریفته خود کنند و مایه مباهات سوداگران دغل شوند، اما اگر گذارشان به محک
زرشناسان باشد، رسوا و مغبون به زباله دان تحقیر می روند.»
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است