داستانهای کوتاه مجموعه
“هجوم آفتاب”عبارتند از:”یال پریشان اسب”، “خواستگاری”، “پس از بمباران”، “کفش
ها”، “سیب دوشنبه”، “بادبادکها”، “عروسکها” و “قهوهخانه”۱ و بهترین داستان این
مجموعه، با نام “زنی روی تخت خوابیده” می باشد. زبان در این داستان با وجود واژههای
جنوبی روان و راحت است. در این داستان مردی با بدنی ترکشخورده برای همسر مردهاش
از پرسشها و جست و جوگری مامور دولت میگوید.۲ وی در داستان کوتاه “شبیر
تابستان ندارد” نیز به جنگ و آوارگی می پردازد. داستان دیگر او “خواب” نام دارد.۳
از دیگر آثار جدید وی
به موارد زیر می توان اشاره داشت:
داستان کوتاه ” اتوبان”
رمان صد صفحهای “عقربها را زنده بگیر” که در فضای نوستالژیک برای مخاطبان
نوجوان نوشته شده است و همچنین مجموعه داستان “چه سینما رفتنی داشتی یدو!؟” که
شامل ۱۳ داستان است، اولین داستان این مجموعه به ماجرای سینما رکس آبادان میپردازد. قباد آذرآیین،
به بیان مشکلات و مسایل زادگاهش و بازگو کردن ویژگیهای فرهنگ بومی جنوب کشور
(مسجد سلیمان) در آثارش معروف است. آذرآیین در این سالها در کنار غنا بخشیدن به
ادبیات داستانی، ادبیات فارسی نیز تدریس میکند و هماکنون ساکن تهران است.
رمان «فوران» دومین
رمان از سهگانهای وی می باشد که دماجرای
این رمان به شروع حفاری چاه نفت در مسجدسلیمان و تبعات حضور بیگانگان در این شهر
برمیگردد. در این رمان سه نسل از دو خانواده را به طور موازی روایت کردهام و در
هر روایت به پدربزرگها، پدرها و پسرها پرداخته میشود.
بسیاری از
مطالب و اتفاقات درون داستان «فوران» تجربههای زیسته و حوادثی هستند که
آذرآیین از کودکی تا بزرگسالی خود در مسجدسلیمان دیده است. رمان «فوران» دو بخش
اصلی دارد که فصلهای مختلفی را به اسم اعضای خانواده مورد نظر در این داستان، در
بر میگیرند.
در توضیح این کتاب می توان گفت :
نفت…
کاش این واژه سه حرفی از پس صد و اندی سال زبان میگشود و بیهیچ پنهانکاری به
آنچه با آمدن و رفتنش کرده اعتراف میکرد. کاش خاک تف زده مسجد سلیمان زبان میگشود،
از تن و جان پر زخم و داغش سخن میگفت، از کوبش مته دکل چاه شماره یک میگفت…
قباد
آذرآیین در این رمان بر آن است تا زبان حال این ای کاشها باشد.
در
قسمتی از کتاب میخوانیم:
کنیز
دو قلوهایش را خوابانده بود جلوی تیغه لودر اداره منازل شرکت نفت، خودش هم دراز
کشیده بود کنارشان. به راننده لودر گفته بود: «اول از روی نعش من و بچههام رد
بشو. بعد برو اتاقِ خراب کن.»
راننده
لودر گفته بود: «به زبون خوش بت میگم خانم، جلدی بچههاتِ از سر راه وردار بذار
ما به کارمون برسیم.»
اتاق،
پاکش تپه گچی بود. انگار از زور خستگی سر گذاشته بود روی زانوی تپه. دیوار پشتیاش
تپه بود. سه دیوار دیگرش کج و کوله و عجولانه تا زیر سقف رفته بود بالا. اگر لودر
اداره منازل یک روز دیرتر میآمد، کنیز سقف اتاق را زده بود…
رمان «فوران» با ۲۸۸ صفحه، شمارگان ۷۷۰ نسخه و قیمت ۲۵
هزار تومان منتشر شده است.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است