شو سنگوان که بهعنوان گاریچی در کارخانهی ابریشم کار میکند و حقوق ناچیزش کفاف زندگیاش را نمیدهد، با سر زدنهای پیدرپی به رئیس بخش اهدای خون بیمارستان محلی از پس مخارج زندگیاش برمیآید. همانطور که برای امرار معاشِ زن و سه پسرش تلاش میکند، فواصل سر زدنهایش به طرز خطرناکی کم و کمتر میشود. خونفروش رمانی است سرشار از عواطف پرشور و ناب، توصیفهای رک و جذاب از زمان و مکان و دلسوزی تمام و کمال. این رمان به فرشینهای حیرتانگیز میماند که زندگی انسانی یک انسان را در روزهای بحرانی و خاص چین به ما نشان میدهد.
دستاوردی بینظر در عرصهی ادبیات… [شو سنگوان] شخصیتی که نهتنها آینهی تمامنمای یک نسل که تجسم یک ملت است. (سیاتل تایمز)
پر از هیجان و حس زندگی… شخصیتهای یو هوآ آدمهای واقعیاند. (اسلیت)
حماسهوار… تصاویری فراموشنشدنی از ظلم و عطوفت را ارائه میدهد. (واشنگتن پست بوک ورلد)
به شدت صادقانه… بهطرز خوفناکی پیشگو… با رگهای از ترحم چخوفی. (تایم ایشیا)
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است