گذشته چراغ راه آینده است! | پایگاه خبری صبا
امروز ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت ۱۵:۴۶

گذشته چراغ راه آینده است!

«قرار است سفری به بیست‌سال پیش داشته باشیم تا ببینیم در سال 1376 چه فیلم‌هایی در سینمای ایران درحال تولید یا روی پرده بودند.»

زمان مثل رودخانه‌ای
است که می‌گذرد و به پیش می‌رود و تنها بعدی از ابعاد جهان هستی که نمی‌‌توان در
آن به عقب بازگشت و تنها باید به پیش رفت. اما همیشه می‌توان با درنگی به عقب نگاه
کرد چون هم به قول معروف «گذشته چراغ راه آینده است» و هم بررسی آنچه کرده‌ایم می‌تواند
توجیه‌کننده وضعیت فعلی ما باشد.

امروز قرار است
سفری به بیست‌سال پیش داشته باشیم تا ببینیم در سال ۱۳۷۶ چه فیلم‌هایی در سینمای
ایران درحال تولید یا روی پرده بودند. همان سالی که بهارش با یک انتخابات جنجالی
همراه بود که در نتیجه‌‌اش رئیس دولت اصلاحات برای اولین‌بار رئیس‌جمهور شد و
پاییزش با بازی معروف ایران و آمریکا در استرالیا و صعود ایران به جام‌جهانی
فوتبال فرانسه در دل ایرانی‌ها جایگاه خاصی پیدا کرد.

آژانس شیشه ای: یکی از معروف‌ترین فیلم‌هایی که در این سال ساخته شد و می‌توان
از آن به‌عنوان نقطه عطفی در سینمای دفاع مقدس نام برد «آژانس شیشه ای» هشتمین
فیلم ابراهیم حاتمی‌کیا است. او که در ساخته قبلی‌اش«برج مینو» دسته‌ای از
بازماندگان جنگ را نشان می‌داد که هنوز جنگ و خاطراتش در ذهنشان زنده است، در«آژانس
شیشه‌ای» دسته‌ای دیگر از بازماندگان جنگ را نشان داد که نتوانسته‌اند در جامعه
امروز حل شوند و مناسبات جامعه برایشان بیگانه و آزار‌دهنده است.

حاتمی‌کیا برای
ساخت این فیلم به‌سراغ موسسه وراهنر با مدیریت مهدی کریمی رفت و این موسسه با
مشارکت بنیاد سینمایی فارابی تهیه‌کنندگی فیلم را برعهده گرفت. اهمیت دیگر این
فیلم در کارنامه حاتمی‌کیا رقم خوردن اولین همکاری او با پرویز پرستویی در این
فیلم است که با ایفای نقش حاج‌کاظم یکی از شاه‌نقش‌های دوران بازیگری خود را خلق
کرد و بیش از پیش محبوب قلوب سینما دوستان شد ضمن این‌که حبیب رضایی برای اولین‌بار
با حضورش در این فیلم به سینمای ایران معرفی شد.

بیشتر فیلمبرداری
این فیلم در یک آژانس هواپیمایی به نام جهان ساتر (که این روزها تبدیل به شعبه
بانک ملت شده) در خیابان خردمند شمالی انجام شد و یکی از جذاب‌ترین صحنه‌های فیلم
در پایان آن که خروج حاج کاظم و عباس را از آژانس و سپس سوار شدن آن‌ها به
هلیکوپتری که در خیابان کریمخان فرود می‌آید را نشان می‌دهد که با کمک تعدادی از
اهالی محله سنایی که بسیاری از آن‌ها مهاجران زمان جنگ بودند انجام شد و یکی از نفسگیرترین
سکانس‌های سینمای ایران است. موضوع فیلم برای آن روزگار بسیار ملتهب بود و و برای
پیشگیری از هر نوع اتفاقی که منجر به توقیف فیلم شود، چیزی از خلاصه داستان یا
مضمون فیلم در رسانه‌ها منتشر نشد تا این‌که اولین نمایش آن در شانزدهمین جشنواره
فیلم فجر نه‌تنها شگفتی همه را برانگیخت بلکه راه را برای دیگر سینماگران باز کرد
تا فصل جدید را در سینمای جنگ آغاز کنند.

این فیلم هشت
سیمرغ بلورین ازجمله سیمرغ بازیگر نقش اول مرد (پرویز پرستویی)، سیمرغ بازیگر نقش
مکمل مرد (رضا کیانیان)، سیمرغ‌های بهترین فیلمنامه و بهترین کارگردانی (ابراهیم
حاتمی‌کیا) و سیمرغ بهترین فیلم (بنیاد سینمایی فارابی و موسسه وراهنر) را نصیب
خود کرد و جایگاه ویژه‌ای در سینمای ایران به دست آورد.

بانوی اردیبهشت: رخشان بنی‌اعتماد فیلم اولش را با حال‌و‌هوایی کمدی ساخت
اما از چهارمین فیلمش «نرگس» (۱۳۷۰) نشان داد بررسی نقش زن در جامعه برایش اهمیت
بسیاری داد. او در ادامه «روسری آبی» (۱۳۷۳) را در ادامه همین بررسی‌ها ساخت؛ سال
۷۶ «بانوی اردیبهشت» را جلوی دوربین برد؛ فیلمی که برخلاف دو ساخته قبلی‌‌اش به
جای بررسی زندگی زنانی از اقشار فرودست جامعه، به زندگی یک زن مجرد از طبقه متوسط
با وضع مالی و موقعیت اجتماعی خوب می‌پرداخت که گرفتار مشکلات زیادی در زندگی خود
است. فیلم داستان فروغ کیا فیلمسازی است که سال‌ها پیش متارکه کرده و با پسرش مانی
زندگی می‌کند. فروغ درصدد تهیه فیلمی مستند از زندگی مادران نمونه است تا بتوانند از
آن میان یکی را به‌عنوان مادر نمونه برگزینند. او در این میان با مسئله تنهایی خود
دست به گریبان است و طعنه‌های پسرش به او در این مورد سخت آزارش می‌دهد اما در
پایان فیلم این منطق نسل قدیم (مادر) و درک نسل جدید (فرزند) است که نقطه پایانی
بر این کشمکش‌ها می‌گذارد.

شاید «بانوی
اردیبهشت» یکی از اولین فیلم‌هایی بود که تلاش کرد تصویری واقعی از زن فرهیخته
طبقه متوسط ایرانی نشان بدهد. مینو فرشچی، فیلمنامه‌نویس سینمای ایران در تنها
حضورش به‌عنوان بازیگر جلوی دوربین، تصویر فروغ کیا را به‌خوبی و با جزئیات و
ظرائف فراوانی که معرف موقعیت و شخصیت او بود بازی کرد و مانی کسراییان، بازیگر
جوان و معروف آن روزها، در مقابل او تبدیل به یک زوج مادر و فرزند به‌یاد ماندنی
در سینمای ایران شدند.

شانزدهمین
جشنواره فیلم فجر برای«بانوی اردیبهشت» هم پربار بود. در بخش بین‌المللی بنی‌اعتماد
به‌عنوان کارگردان در کنار جهانگیر کوثری و علیرضا رئیسیان به‌عنوان تهیه‌کنندگان
فیلم جوایزی را به خود اختصاص دادند و در بخش داخلی هم بنی‌اعتماد جایزه ویژه هیات‌
داوران را گرفت.«بانوی اردیبهشت»را می‌توان هنوز یکی از بهترین‌ فیلم‌های اجتماعی
ایران در مورد زنان طبقه متوسط به‌شمار آورد.

درخت گلابی: داریوش مهرجویی که پیش از این بارها با آثار مطرح خود
سینمای ایران را تحت تاثیر قرار داده بود، سال ۷۶ یکی از عجیب‌ترین و نامتعارف‌ترین
فیلم‌های عاشقانه سینمای ایران را براساس داستان کوتاهی از مجموعه داستان«جایی
دیگر» نوشته گلی ترقی جلوی دوربین برد. ترقی در این داستان هوشمندانه فرآیند نوشتن
داستان را تبدیل به موضوع اصلی قصه خودش کرد و داستان نویسنده معروفی را تعریف کرد
که نمی‌‌تواند داستان جدیدی بنویسد و برای نوشتن داستانی جدید به باغ کودکی‌اش در
دماوند پناه می‌آورد که این اتفاق خاطره عشق پاک دوران کودکی‌اش را برایش زنده می‌کند.

مهرجویی که پیش
از این بارها آثار درخشانی را براساس اقتباس ادبی ساخته بود، این‌بار هم فرصت را
غنیمت شمرد و به‌همراه زنده‌یاد فرامرز فرازمند که در آن روزگار با هم مشترکا دفتر
تولید فیلم مهرفراز را اداره می‌کردند، مقدمات ساخت فیلم را فراهم کردند و بنیاد
سینمایی فارابی هم در تولید این فیلم مشارکت کرد. لوکیشن اصلی فیلم که همان باغ
است، درواقع باغی قدیمی در همان جاده دماوند بود که به‌شکل معجزه‌آسایی از تخریب و
نوسازی در امان مانده بود و برای ایفای نقش نویسنده، مهرجویی همایون ارشادی را
جلوی دوربین آورد که کارش را تازه در سینمای ایران آغاز کرده بود و بلافاصله پس از
پایان بازی‌‌اش در«طعم گیلاس» کیارستمی سر صحنه این فیلم آمد. این فیلم همچنین
اولین فیلم گلشیفته فراهانی بود که در آن نقش عشق دوران کودکی نویسنده یعنی «میم» را
بازی کرده است. «درخت گلابی» سیمرغ بهترین بازیگر نقش اول زن را برای فراهانی به
ارمغان آورد و در گذر زمان تبدیل به فیلمی ماندگار در کارنامه کارگردان خود و
خاطره سینمای ایران شد.

روزی که هوا
ایستاد:
شاید یکی از عجیب‌ترین موارد این
گزارش فیلمی است که اصلا اکران نشده و ممکن است خیلی‌ها از تولید آن اطلاعی نداشته
باشند اما یکی از مهم‌ترین فیلم‌هایی بود که در سال ۷۶ تولید شد و جالب این‌که
مضمون آن بیشتر با وضعیت زیست‌محیطی جامعه امروز ما هماهنگی دارد.

نادر ابراهیمی،
هنرمندی با ابعادی متنوع و متفاوت بود. او نویسنده‌ای شاخص بود که در کنار آن از
ساخت فیلم سینمایی، مستند و سریال تلویزیونی هم غافل نبود و حتی چند اثر در زمینه
آهنگسازی و ترانه‌سرایی نیز در کارنامه خود دارد. او که همیشه هنرمندی جلوتر از
زمانه خود بود در سال ۷۶ فیلمنامه «روزی که هوا ایستاد» را درباره پدیده وارونگی
هوا که در آن روزها اسمش کمتر به گوش کسی خورده بود را نوشت و در همان سال فیلم را
با حضور گروهی از بازیگران جوان جلوی دوربین برد.

در خلاصه داستان
فیلم آمده «روزی در منطقه‌ای بسیار وسیع‌ ـ‌که شهری پر جمعیت را در مرکز خود دارد،
هوا از جریان می‌ایستد و وارونگی سنگین و پایدار پیش می‌آید. مسئولان معتقدند که با
رساندن خبر به مردم ایجاد وحشت می‌شود و این وحشت منشأ خطرات دیگری می‌شود. لذا تصمیم
می‌گیرند که ابتدا کارخانه‌ها را تعطیل کنند و در صورت ادامه یافتن خطر، با استفاده
از رادیو و تلویزیون مردم را در جریان بگذارند. وضع بدتر می‌شود؛ خبر را پخش می‌کنند،
اما در‌عین‌حال مردم را به آرامش دعوت می‌کنند. حمل‌ونقل شهری متوقف می‌شود. گاز و
برق قطع می‌شود، تا هوا هرچه کمتر آلوده شود. هیأت دولت جلسه فوق‌العاده می‌گذارد
و سازمان هواشناسی از مردم می‌خواهد که بدون شتاب به سمت کوهپایه‌ها بروند، سیگاری‌ها
و بیماران می‌میرند، اما کم‌کم خبر می‌رسد که یک جریان هوا به سوی شهر در حرکت است
و مردم به خانه‌هایشان بازمی‌گردند.»

این خلاصه داستان
ساده در دستان نادر ابراهیمی تبدیل به فیلمی نفسگیر شد که نگارنده در نمایشی خصوصی
موفق شد آن را ببیند. خلق موقعیت‌های دراماتیک در سایه فاجعه‌ای درحال گسترش و
نمایش شهری که همه اهالی آن درحال فرار هستند، در کنار ریتم خاص فیلم که مثل خود
پدیده وارونگی به آرامی تماشاگر را درگیر خود می‌کند، دیدن این فیلم را به تجربه‌ای
سخت تبدیل می‌کرد به‌حدی که چند نفر به دلیل احساس خفقانی که از دیدن فیلم به آن‌ها
دست داده بود سالن را ترک کردند.

حالا با گذشت ۲۰
سال از ساخت فیلم و حادتر شدن مسئله آلودگی هوا، شاید گروه هنر و تجربه جای خوبی
برای نمایش این فیلم زیبا اما قدر نادیده باشد.

طعم گیلاس: زنده‌یاد عباس کیارستمی که از برترین کارگردانان سینمای
ایران بود سال ۷۶ را در جاده‌های خاکی حوالی دارآباد می‌گذراند تا با تعریف داستان
مردی که قصد خودکشی دارد، داستان امید به زندگی را در دل‌ها زنده کند. همایون
ارشادی که چهره‌ای نو در سینمای ایران بود در این فیلم نقش مردی را بازی می‌کند که
قصد خود‌کشی دارد و دنبال کسی می‌گردد که پس از مرگش سر قبر او بیاید و «بیست بیل
خاک» روی قبرش بریزد و به ازای کار خود دستمزدی بگیرد. او مانند بودا در مسیر سفر
خود دیدارهایی با یک سرباز، یک زباله جمع‌کن، یک طلبه و یک کارگر موزه تاریخ طبیعی
دارآباد را از سر می‌گذراند و سرانجام نفر آخر به او قول همکاری می‌دهد اما در
پایان فیلم در تصاویری ویدئویی می‌بینیم که کارگردان و عوامل فیلم در کنار بازیگر
اصلی که از قبر بیرون آمده روی زمین نشسته‌اند و همه مشغول خنده‌اند، انگار که
همگی به معنای جدیدی از زندگی دست پیدا کرده‌اند.

وقتی نخل طلای کن
در سال ۱۹۹۷ به «طعم گیلاس» رسید، اعتبار سینمای ایران چند پله در عرصه جهانی
بالاتر رفت و سینمای ایران در سراسر جهان بیش از پیش مطرح شد.کیارستمی خود درباره
این فیلم گفته است؛ «این فیلم به ما یادآور می‌شود که ما مسئولیت زنده ماندن‌مان را
پذیرفته‌ایم ما بدون آن‌که بخواهیم وارد این جهان شدیم. فیلم «طعم گیلاس» با این تلقی
که به‌نوعی پیشنهاد برای خودکشی است در ایران ممنوع شد اما درواقع این فیلم دعوتی است
به زندگی.»

«رنگ خدا» (مجید
مجیدی)، «مرسدس» (مسعود کیمیایی)، «سیب» (سمیرا مخملباف)، «مرد عوضی» (محمدرضا
هنرمند)، «کوچه پاییز» (خسرو سینایی)، «مهر مادری» (کمال تبریزی) ازجمله دیگر فیلم‌های
شاخصی بودند که آن سال در سینمای ما ساخته شدند و البته در کنار آن‌ها نام فیلم‌هایی
هم هست که حتی نامشان ارزش به یاد آوردن هم ندارد. شاید این مشت نمونه خروار یک
یادآوری برای ذهن همه سینما‌دوستان باشد که می‌خواهند با نگاهی به پشت سر، قدم‌هایی
رو به جلو بردارند.

علی ظهوری‌راد

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است