از کسی تقلید نکردم | پایگاه خبری صبا
امروز ۱۰ فروردین ۱۴۰۳ ساعت ۲۰:۰۲
ایلگار نجف در گفت‌وگو با «صبا»:

از کسی تقلید نکردم

«من به کیارستمی و آثارش علاقه دارم ولی سعی نکرده‌ام که از کسی تقلید کنم.»

فیلم «باغ انار» محصول کشور آذربایجان ازجمله فیلم‌های
مطرح سال آسیاست. این فیلم نماینده آذربایجان در اسکار۲۰۱۸ بوده و ایلگار نجف با این
فیلم، برنده جایزه جوان آخرین دوره جشنواره آسیاپاسیفیک هم شد و فیلم در جشنواره
جهانی فیلم فجر، کارلووی واری و… هم حضور داشته است.
این فیلم بر زندگی پیرمردی تمرکز دارد که در خانه‌ای قدیمی
همراه با نوه و عروسش زندگی می‌کند. خانه آن‌ها میان باغ‌های انار است. داستان
فیلم با بازگشت پسر خانواده به خانه و یادآوری زخم‌های قدیمی شکل می‌گیرد
. فیلمنامه
«باغ انار» الهام‌گرفته از نمایشنامه «باغ آلبالو» اثر مشهور آنتوان چخوف است.
با ایلگار نجف به گفت‌وگو نشستیم که در ادامه
می‌خوانید.

عنوان فیلم
شما «باغ انار» است اما به نظر می‌آید چندان کارکرد پیش‌برنده داستانی در فیلم
ندارد بلکه بیشتر بستر و فضایی است که داستان و اتفاقات فیلم درآن شکل می‌گیرد و
آدم‌‌های اصلی فیلم شما با وجود دغدغه‌‌ها و مسائلی که دارند، در آن دورهم جمع شده‌اند.
اما از طرف دیگر می‌توان آن را یک عنصر نوستالژیک بسیار بااهمیت برای خانواده «عموشامیل»
پنداشت. به هر حال، چند مسئله در این فیلم در هم تنیده شده و در این باغ شکل می‌گیرند.
خواستم نظر خودتان را در این باره بدانم؟

این باغ می‌توانست
باغ سیب یا هر میوه دیگری باشد اما انار را انتخاب کردم چون این میوه در فرهنگ
شرقی مفهوم اسرارآمیزی دارد و وقتی که اناری ترک برمی‌دارد؛ انگار رازهایی آشکار
می‌شوند! از این‌رو، می‌توانستم نگاهی تمثیلی به اسرار داشته باشم و به تعلیقی هم
که در این قصه به ‌دنبالش بودم بپردازم. در ناخودآگاه ذهنی هر هنرمندی هم، خاطرات
و نوستالژی خاصی نهادینه شده است که همیشه دوست دارد به بیان و بازنمایی آن بپردازد.
مطمئن هستم که همه فیلمسازان، بخشی از زندگی خودشان را در فیلم‌هایشان به تصویر می‌کشند.
این باغ هم برای من یک خاطره است چون در ۱۳سالگی‌ام باغ و خانه‌مان را در جنگ ترک
کرده و از سرزمین اجدادی‌مان کوچ کردیم. هیچ‌وقت آن ماجرا را فراموش نمی‌کنم و آن
سال هم پرثمرترین سالی بود که به یاد دارم و این خاطره تلخ در ذهنم مانده است.

بستری
دراماتیک در فیلم هست که به‌نوعی می‌توان آن را اقتباسی از ماجرای «قابیل و هابیل»
پنداشت چون قتل هابیل توسط قابیل برادرش هم به‌نوعی پنهان در ذهن مخاطب این فیلم
خطور می‌کند. با وجود این خط دراماتیکی کم‌رنگ،
مسائلی مثل مهاجرت، نوستالژی، بحران‌‌های خانوادگی و زناشویی و حتی گریز از
مختصه‌‌های زندگی مدرن در قالب این بستر دراماتیک طرح شده‌اند و این در صورتی است
که فیلم «باغ انار» هم چندان متکی به داستان نیست بلکه بیشتر فیلمی مبتنی برفضا و
عواطف است. چگونه به تلفیق این عناصر رسیدید؟

خانه و باغ،
فضایی برای جمع شدن آدم‌‌ها در یک محیطند و قصد من در اینجا بیشتر پرداختن به
معضلاتی اجتماعی در آذربایجان بود. این‌که خیلی از آدم‌‌ها به خاطر بیکاری مجبور
به مهاجرت می‌شوند و خیلی از آن‌ها در این دوره مهاجرت ازدواج مجدد می‌کنند و دیگر،
خانواده قبلی‌شان را رها می‌کنند و امکان بازگشت به زندگی گذشته‌شان را ندارند؛
مثل قابیل در این فیلم. این جریان در آذربایجان تبدیل به معضل می‌شود. خواستم با
ساختن این فیلم تلنگر و نقبی بر این جریان و معضل بزنم.

پایان فیلم را
باز گذاشته‌اید و همچنان شخصیت‌‌ها در تصمیم‌‌ها معلقند و سرنوشت‌شان معلوم نیست؟

هیچ فیلمسازی
موظف نیست که قصه آدم‌‌هایش را تا آخر دنبال کند و تا جایی پیش می‌رود. دوست دارم
که مخاطب فیلم به آینده زندگی آن آدم‌‌ها فکر کند و اگر مخاطبم نگران این آدم‌‌هاست
و به این فکر می‌کند که پس سرنوشت جلال چه خواهد شد، موفق عمل کرده‌ام. یک ژنرال
روسی مثلی دارد و گفته است که یک ژنرال نباید در جنگ نگران این باشد که اگر
سربازانش کشته شوند؛ تکلیف زن و فرزند و یا پدر و مادرشان چه خواهد شد. به نظر من،
یک فیلمساز هم تقریبا باید چنین عمل کند و زمانی که فیلمی می‌سازد نباید به این
فکر کند که تکلیف این شخصیت‌‌ها چه خواهد شد.

جدای از بحث
مضمون و محتوا کمی از فرم فیلم‌تان بگویید؟ فکر می‌کنم که یک نوع نگاه و فرم مینی‌مالیستی
در فیلم موجود است؛ چه از لحاظ ایجاز در دیالوگ‌‌ها که پیش‌برنده و پرمغزند و چه
موقعیت‌‌های داستانی که ایجاد می‌شوند اما سریع از آن‌ها می‌گذری. درون‌گرایی در پردازش
شخصیت‌‌ها و تصویرپردازی‌‌هایی کوتاه و بدون اغراق، البته با ریتمی کند برای
هماهنگ شدن با درون ملایم و آرام شخصیت‌‌ها نیز از دیگر مواردی است که با درهم
تنیده‌شدن‌شان با سایر موارد، این فرم را ایجاد کرده است. نظر خود شما چیست ؟

بله. همین
نکاتی که اشاره کردید را از موقعی که سناریو را نوشتم و دکوپاژ کردم، مد نظر داشتم.
با فیلمبردارم هم درخصوص مسائل تکنیکی و زیبایی‌شناسانه همواره بحث و تعامل می‌کردم
و به این نتیجه رسیدم که این فرم، شیوه و بیان مناسبی برای این موضوع و افکار من
است. فکر می‌کنم که انتخاب درستی کرده‌ام. روی جزییات خیلی کار کردم تا فیلمی ساکت
و آرام دربیاید. دیالوگ‌‌ها خیلی کم و با صدایی آرامند و حتی در جاهایی به‌صورت پچ‌پچ
درآمده‌اند تا به آن فضایی که در ذهنم بود برسم. فکر می‌کنم که هر فیلمسازی در طول
حیات هنری‌‌اش سعی می‌کند که زبان سینمایی خودش را پیدا کند اما کمتر فیلمسازی
قادر به دست یافتن به زبان سینمایی است. به‌عنوان مثال عباس کیارستمی به زبان
سینمایی خودش دست پیدا کرده است و هر جا فیلمی از او می‌بینیم؛ متوجه خواهیم شد که
فیلم اوست.

لحظاتی درفیلم
شما هم شباهت‌‌هایی با سبک و زبان کیارستمی دارد؟

من به
کیارستمی و آثارش علاقه دارم ولی سعی نکرده‌ام که از کسی تقلید کنم.


مختار شکری‌پور

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است