نقش زنان و دلاوري هاي آنان در قبال حقوق خود به صورت ملودرام و غير واقعي نشان داده شده است.
صبا:سریال «میکائیل» ساخته سیروس مقدم این شب ها در حال بازپخش است . طبق اطلاع رسانی های مختلف ، این سریال پرمخاطب ترین سریال تلویزیون بوده است . داستان این سریال پلیسی که پیش زمینه واقعی ندارد نوشته سعید نعمت الله است . از سیر روایی آن هم می توان متوجه شد موضوع آن بر اساس یک حادثه واقعی نبوده ، چرا که در محیطی به نام شصت کیلومتر اتفاق می افتد . این در حالی است که از یک سو این محیط جغرافیائی در کشور ما اصلا وجود ندارد و از سوی دیگر محل تصویربرداری جزایر جنوبی ایران است .
داستان درباره زندگی پلیسی به نام میکائیل است که پسردایی اش رشید همسر خواهرش نیز هست . رشید دست به خلاف می زند و بر اثر حادثه ای توسط خلافکاران، برادرش به قتل می رسد و تقصیر را از میکائیل می داند . وی به خلافکاران و دار و دسته آقاخان می پیوندد تا انتقام خون برادرش را از برادر همسرش میکائیل بگیرد . در این حین مسایل از ژانر پلیسی به موضوعات خانوادگی می رسد و پلیس و خلافکار بودن عملا تبدیل به یک قصه موازی می شود . می توان گفت داستان آن خانوادگی- پلیسی است . هیجان مخاطب با حادثه های لحظه ای در مسیر سریال تحریک می شود . این حوادث در ردیف ماجرا رقم می خورند و به صورت زد و خوردهایی نا معقول بازنمایی می شوند و در همان سکانس نیز به پایان می رسند .
وقتی رمزهای روایت برای مخاطب در چند قسمت اول باز شده اند ، توقعی بیشتر از این نمی توان داشت . کارگردان دو گروه از مخاطبان این سریال را بیش از حد در نظر گرفته است : اول مخاطب خیلی عام که از قدرت تحلیل مسائل ساده هم عاجز است . دوم امکان روایت سریال برای کسانی که از ۱۰ قسمت نخست سریال محروم مانده اند و تازه به جمع مخاطبان پیوسته اند.
نقش زنان و دلاوری های آنان در قبال حقوق خود نیز به صورت ملودرام و غیر واقعی نشان داده شده است . محرومیت یاس (همسر رسول )از خرید در فروشگاه های عمومی شهر به دستور برادر شوهرش (رشید) و ایستادگی او در برابر خلافکاران غلو شده به نظر می رسد . حداقل خشونت دارو دسته آقاخان و خطر سازی آنان با این رشادت های زنانه امکان پذیر نیست . همچنین کمک خواهر میکائیل به رشید به خاطر عشق به او همان قدر قابل پیگرد هست که خلاء قانونی نیزدارد .
با آنکه نام فیلم میکائیل است، اما خط سیر روایت گویا با رشید است و مخاطب از چشم کامران تفتی ماجرا را به تماشا نشسته است . چرا که رشید نیز از نگاه مخاطب دارای حقوقی است که پایمال شده است . او برادرش را از دست داده است و فقط می خواهد سرپرستی ناموس و فرزند برادرش را بپذیرد . رفتار رشید مشروعیت بیشتری دارد . چرا که در نقطه مقابل سروان سهراب محمودی که مرد قانون است به پندارغلطی رسیده که حتی به آن اعتراف نیز می کند . می گوید قصد داشته آقاخان را بی مدرک به قتل برساند . این موضوع که مرز حق طلبی ؛ سرگردان بین مردان قانون و مردان خلافکار است نکته قابل توجهی در این سریال است که بی پروا تر به آن پرداخته نشده است.
سریال شاخصه های پلیسی محدودی دارد و بیشتر به سوءتفاهم ها و خلاف های اخلاقی می پردازد . در اصل سوءتفاهم رشید باعث گستردگی تخلفات قانونی وی می شود . از این رو می توان گفت که شاکله فیلم به پلیس امنیت اخلاقی نزدیک تر است . مسائل دیگری که در فیلم وجود دارد اشتباهات فاحشی است که قدرت مضحکی به پلیس می بخشد . مانند صحنه ای که در مهد کودک صورت سروان محمودی هدف گاز اشک آور قرار می گیرد، اما وی اصلا دچار مشکل بینایی نمی شود . در صحنه ای دیگر به هم ریختن عروسی و شلیک بی دلیل توسط میکائیل و خروج از آن مجلس کذایی طنز قضیه را بیشتر می کند .
در این میان رامین برادر یاس شخصیتی است که مبهم باقی می ماند . او نشانه ای سرگردان از گذشته این خانواده است و معلوم نیست طرف کدام وزنه است . بی لهجه بودن رشید و میکائیل و خواهرش و دیگران نشان می دهد که این اتفاقات دقیقا در جنوب کشور اتفاق نمی افتد ، بلکه محدوده تعریف شده ، نشانه ای از یک جامعه است و شصت کیلومتر هرکجا می تواند باشد و آقاخان نیز می تواند نماد از هر کسی باشد .
در گذشته نه چندان دور علیرضا خمسه در سریال مرد هزارچهره با کارگردانی مهران مدیری در موقعیتی شبیه به آقاخان به ایفای نقش پدرخوانده پرداخت . این تیپ ، برداشتی دست چندم از شخصیت پدرخوانده است که مارلون براندو در آن ایفای نقش کرده است . آقاخان نمونه پدرخوانده ای است که پدران را می کشد و برای فرزندان شان پدری می کند و آنان را نیز به کشتن می دهد . برای وی اشرار زیادی کار می کنند و همه جا یک پیرمرد محترم بازنشسته پولدار معرفی می شود. شخصیت رشید و میکائیل وجهه بیرونی خود را در ذهن مخاطب پیدا می کنند، اما آقاخان کیست ؟ نمونه بیرونی او کجا دیده می شود؟
بسیاری از دیالوگ ها گویا مربوط به دهه های پیش هستند. دیالوگ ها در یک گفتمان نزدیک به بیان ریتمیک عنوان می شوند . گویا در دوره کلاه مخملی ها این اتفاقات افتاده است . به طور مثال سروان محمودی در کلانتری پس از قتل سرهنگ می گوید : «..دست به زانو گرفتیم که بلند شیم از این داغ و داغ بزاریم به دل اوباش شصت کیلومتر». در جائی دیگر یاس با لهجه ای اصفهانی می گوید : «هنوز هیچی نشده حرفشه که اسمم بخوره تو شناسنامه آقا رشید و بشم هووی صمیمی ترین دوستم». دیالوگ ها با اینکه از زبان یک زن عنوان می شوند ،اما شاکله مردانه آن مشخص است. این زبان فاخر و فخیم با الگو برداری قدیمی از فیلم فارسی دیگر با مخاطب ارتباط برقرار نمی کند ،چرا که سریال حکمی و فلسفی نیست که طمطراق و صلابت کلمات با موسیقی اصیل ایرانی به دل تماشاچی نفوذ کند . گذشته از این، در عصر جدید کسی این طوری صحبت نمی کند . این کارکرد زبانی متفاوت به انضمام یکه گویی و خشونت رفتاری و کینه پرسوناژها از هم ، دست آوردی زیبائی شناسانه برای مخاطب در پی ندارد .
نکته دیگری که در فیلم مشاهد شد این بود که تقریبا اواخر سریال پس از مرگ عبدالله زیبا و رسول ، رشید هنگام صحبت با یکی ازاعضای باند خلافکاران جان پدر و برادرش را برای او قسم می خورد. گویا اختلال در تدوین و دکوپاژ اتفاق افتاده است و یا اینکه این بخش از سناریو مربوط به قبل از مرگ پدر و برادر رشید بوده است. این گونه مسایل نشان دهنده شتاب زدگی در امر ساخت سریال و سفارشی بودن آن دارد .
چون محوریت بازی و داستان با کامران تفتی (رشید) است و مخاطب از چشم او به ماجرا نگاه می کند رهیابی به دنیای شخصی رشید امکان پذیرتر است . فقط وجود رشید و نشانه گذاری های دقیقی که از خود در بازی ارائه می دهد تضمینی است برای فهم فضای موجود . روی هم رفته نظریات تخصصی نمی توان راجع به این سریال ارائه داد . چرا که انسجام و سازماندهی یک قصه خطی ؛ حرکتی منحصر به فرد تلقی نمی شود . انتقال اندیشه پلیس نسبت به دیگران و نگاه به مردم از چشم پلیس ، بالاتر از هنری بودن این سریال قرار گرفته است . به همین دلیل اندیشه تک تک شخصیت ها به راحتی به مخاطب منتقل نمی شوند .
در این سریال می توان متوجه شد که دست بازیگران در ارایه بازی های بهتر بسته بوده است،چرا که بازی های بهتر و جذاب تر از کامران تفتی و کامبیز دیرباز در ژانرهای پلیسی تر مانند خواب و بیدار و سریال تب سرد مشاهده شده است . صحنه کشته شدن کامران تفتی به دست عبدالله پلنگ (اردشیر تفتی) در سریال خواب و بیدار ساخته مهدی فخیم زاده در زیر پل یک بزرگراه در حال احداث ، هنوز درخاطر بسیاری از مخاطبین پروپاقرص تلویزیون است . اینجا اگر افول در سطح کیفی بازی ها دیده می شود به این علت است که نویسنده و کارگردان به درک متقابل از هم نایل نشده اند . بیشترین لذت مخاطب از صحنه های زد و خورد و همذات پنداری با تبهکاران است . چرا که تبهکاران طبیعی تر به نظر می رسند تا پلیس ها .
شخصیت میکائیل انگار یک فضای نامرتبط و ناشناخته است و نمی تواند مفاهیم اعتقادی خود را منتقل کند . در نتیجه تماس و ارتباط مخاطب با میکائیل از بین می رود و آنچه از او به جا می ماند نام اوست که عنوان سریال می شود . البته از آنجا که باید به نیت پیروزی پلیس این گونه سریال ها را دنبال کرد مسیر روایت و عاقبت داستان قابل حدس – حتی برای مخاطب خیلی عام – است .
اگر کاربرد زیبائی شناسی از دیدگاه ارسطو درمان و تزکیه است ، کاربرد اجتماعی و ارتباطی نیز طی قرون متمادی به آن افزوده شده است . کاربرد اجتماعی و ارتباطی ؛ لذت از بروز شخصیت در حیطه هنری و پیامد های آن است، نه اینکه مسایل غیر هنری دخالت مستقیم در حیطه هنر و پیچیدیگی های آن داشته باشند . مشاوره افراد نظامی تا جایی در ساخت این گونه سریال ها به ارتقای آن کمک می کند که شاکله زیبائی هنری آن را شامل نشود. چرا که در نهایت فرهنگ و فرهنگسازی امری نظامی نیست که مشاورین انتظامی در خط سیرهنری نظریات تام خود را اعمال کنند . مخاطب آگاه در نهایت فرق هنر از غیر هنر را می فهمد و آثار ضعیف را توهین به شعور خود تلقی می کند . ماندگاری یک اثر هنری یعنی امکان همیشگی برای دریافت های حسی از آن . پس صحبت در باره اثر هنری یعنی دوره آن و آفریننده آن و محل وجود آن . در نهایت باید گفت نسبت به سریال های پلیسی دیگرمان ، سریال میکائیل نیز از تاریخ مصرف بیشتری برخوردار نیست .
مجتبی حدیدی
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است