
صبا:هیرائی تارو در سالهای پایانی قرن نوزدهم به دنیا آمد و در 28 سالگی شروع به داستاننویسی کرد. او یکی از بنیانگذاران ادبیات پلیسی ژاپن است و نام مستعاری که برای خود برگزیده ادای دینی به ادگار آلنپو محسوب میشود که نویسنده محبوب اوست. گرچه وی بیشترین تأثیر را از ادگار آلنپو گرفته است ،اما فضاهای خاکستری و کاراکترهای سمج خود را از آرتور کانن دویل وام گرفته است.
ادوگاوا رانپو، رمانهای آلنپو و سایر رمانهای معمایی و جنایی را که به ژاپنی ترجمه میشد و طرفداران زیادی داشت میخواند، اما نویسندههای ژاپنی مطرحی در این ژانر فعالیت نمیکردند، این شد که وی تصمیم گرفت در این زمینه قلم بزند. وی یکی از پیشتازان این ژانر در ژاپن است که در زمان خود شهرت جهانی پیدا نکرد، اما پس از حدود هفتاد سال، رمانها و داستانهای کوتاه او به زبانهای دیگر دنیا چون فرانسوی و انگلیسی برگشتند و تازه چند سالی است که شناخته شده است.
او بهرغم تمایل افسانهوارش به گریختن از چنگ ناشران، نویسندهای پرکار است؛ نزدیک به 90 داستان کوتاه و ۳۱رمان دارد که در ایران برای اولین بار آثارش توسط نشر چترنگ و با ترجمه مناسب و متعهدانه محمود گودرزی از زبان فرانسه به فارسی منتشر شده است.
مردی که هرگز نبود
«شکار و تاریکی» بهترین داستان رانپو در بین سه کتاب منتشر شده در ایران است که وی را در رده نویسندگان مدرنیست قرار میدهد. اگر خوانندهای زمان نگارش و چاپ کتاب را نداند به حتم به این اشتباه میافتد که نویسندهای نوظهور در ادبیات ژاپن به تازگی متولد شده است در حالی که نزدیک به هفتاد سال از مرگ وی میگذرد.
داستان به شدت از ادبیاتی غنی و جذاب آکنده است و نمونهای ناب از ادبیات باارزش جنایی معمایی است که خط بطلان بر عقاید پوسیده برخی از نویسندگان و منتقدان صاحب ادا میکشد؛ آنهایی که داستان جنایی را فاقد ارزشهای ادبی و هر گونه تحلیل و وزنی میدانند.
رانپو در فضایی کابوسگونه و مهآلود کاراکترهایی خلق میکند که کمتر نویسندهای جرات پرداختن به آنها را دارد و در انتها با پایان شگفت انگیزی که خلق کرده است خواننده را در سرحد جنون رها و حتی مجبور به بازخوانی دوباره کتاب میکند.
شیرجه در استخر تخیل و ماجرا
«مارمولک سیاه» یک اثر تفریحی از این ادیب بزرگ است که درونمایهها و کاراکترهای موریس لوبلان از یکسو و شخصیتهای جدی و سختکوش و هوشیار کناندویل را از طرف دیگر در خود دارد. این داستان رانپو برای همه سنین جذاب است و میتوان آن را عرصه تعلیق و کشمکش دانست.
داستان اگرچه بار ادبی اندکی دارد اما سرشار از ماجرا و ریتمی نفسگیر است که میتواند لحظاتی از زندگی یکنواخت امروزی را رنگ تخیل و تصور ببخشد.
خلاف «شکار و تاریکی» این داستان ساختاری خطی و کلاسیک دارد و فاقد شخصیتهای خاکستری چندوجهی است برای همین قیاس آنها با یکدیگر برای سنجش قدرت قلم این نویسنده عملی از پایه غلط است.
در جاده وحشت
«اتاق قرمز» یه مجموعه داستان ادگار آلن پویی است. اگر از خواندن قلب رازگو و گربه سیاه لذت بردهاید از خواندن این کتاب غافل نشوید. علاقه بیش از حد رانپو به ادگار آلن پو در داستانهای این کتاب به شدت موج میزند اما نکته جالب اینجاست که داستانها فضایی به شدت بومی دارند و هرچند شخصیتها دغدغههایی برای همه انسانها را به تماشا میگذارند بافت توصیفها و فضاسازی و به ویژه مجملگویی ژاپنی در متن خواننده را درگیر میکند.
جنگ و تبعات آن، عشق، ترس و وحشت از ناشناختههایی که در تمام انسانها وجود دارد زبان واحدی به کتاب میدهد که برای همه انسانهای کره زمین قابل درک است.
«اتاق قرمز» داستانهای مختلفی دارد که گاه به فضاهای گوتیک نزدیکند و زمانی به معما و گاهی فراتر از تخیلند، اما با رشتههایی نامرئی از دغدغههای نویسنده به هم متصلند.
عباس کریمی