سعید ابراهیمیفر با ساخت فیلم «نار و نی» در سال۶۷ سینمای
ایران را به شگفتی واداشت و در طول مسیر فیلمسازی و بازیگریاش نشان داد در هر دو
زمینه، بسیار گزیدهکار است. امسال فیلم جدیدی از او در گروه هنر و تجربه به نام «شاید
عشق نبود» اکران شده که صحبت ما درباره این فیلم آغاز شد، اما بحث طبق معمول به
خیلی از موضوعات سینمایی و غیرسینمایی کشیده شد.
آقای ابراهیمیفر کمی درمورد «شاید عشق نبود» برای
ما بگویید تا بدانیم سعید ابراهیمیفر در طول دوران کاری خود چه دوران تحولی را طی
کرده تا به اینجا رسیده و ما این فیلم را از او دیدهایم؟
در تیتراژ انتهایی فیلم به این موضوع اشاره شده که شروع ساخت
این فیلم در سال۸۳ بود، دلیل ساخت این فیلم هم عکسالعمل من نسبت به منتفی شدن ساخت
فیلمی بود که پیشتولید آن را قبلاً آغاز کرده بودم اما سرمایهگذار بدون هیچ دلیلی
از این کار انصراف داد و من در آن زمان دو راه بیشتر نداشتم یا این که به خانه بروم
و در افسردگی مطلق در آنجا بنشینم یا اینکه واکنشی به این مسئله نشان بدهم و واکنش
هنرمندان نیز بهشکل فیزیکی نیست. درنتیجه همان شبی که این اتفاق افتاد، سه طرح نوشتم.
فردایش به دفترم رفتم و به بچههایی که آنجا بودند گفتم: بچهها حالا که در دفتر
مستقر هستیم و امکانات محدودی هم داریم روی این سه طرح کار کنیم. فیلمبرداری از این
طرحها در همان مقطع انجام شد اما پس از پایان فیلمبرداری، سرمایهگذاری برای کاری
که قبلاً متوقف شده بود پیدا شد و آن فیلم سینمایی که فیلم مواجه بود را ساختیم و راشهای
ویدئویی آنالوگ فیلم که فیلمبرداری شده بود را به کنار گذاشتیم. سال۹۲ فکر کردم که چه کاری میتوانم با این راشها انجام بدهم
و تصمیم گرفتم این فیلم را دوباره احیا کنم. باتوجه به مشکلاتی که در آن موقع پیش آمد
و حدود ۴۰درصد از صحنههای فیلم را در اختیار نداشتم درنتیجه به قالبی جدید برای کار
فکر کردم و چند روز صحنههایی را فیلمبرداری کردیم و از راشهای قبلی بهعنوان فلشبک
در کار استفاده کردم. درواقع این فیلم با «نار و نی» خیلی فرق میکند. اگر آن فیلمی
است که من دوست داشتم نمیتوانم بگویم فیلم جدیدم را دوست ندارم بلکه «شاید عشق نبود»
بیشتر یک عکسالعمل بود. در همان زمان هم بهخاطر همین شرایط ناراحتکنندهای که برای
من به وجود آمده بود اصلاً فکری برای اکران فیلم نداشتم و تنها میخواستم فیلم را بسازم
و به همین سبب بود که تصویربرداری ویدئویی انجام دادیم. ضمن اینکه تصویربرداری که
اخیراً برای طرح جدید داستان انجام دادیم و تضادی که بین بافت تصویر در زمان حال و
فلشبکها موجود است باعث شده این فیلم سروشکلی پیدا کند که جذاب است و وقتی امسال
میخواستم پروانه نمایش آن را برای ورود به شبکه نمایش خانگی بگیرم بعضی از دوستان
گفتند حیف است که به فکر راهکاری برای اکران این فیلم نباشی، چون موضوع فیلم موضوعی
هست که مقداری چالشبرانگیز است و مسئلهای هست که همچنان در سینمای ما ادامه دارد.
یعنی مشکل عوامل فیلمها با تهیهکننده؟
اگر شما به پروندههای
قضایی شکایت سینماگران نگاه کنید میبینید اکثرا آنها به این شکل است که یک طرفش آن
تهیهکنندهها ایستادهاند و یک طرفشان بقیه اعضای سایر صنوف سینما. برای مثال شما
نمیبینید که یک صدابردار از یک فیلمبردار شکایت کرده باشد. مشکلات به بعضی تهیهکنندگان
برمیگردد و همه مشکلات گریبان بعضی از بچههای سینما را هم گرفته و برای امرار معاش
خود با این مشکلات دستوپنجه نرم میکنند این فکر وجود دارد که با مطرح کردن این مسئله
شاید کمی این حضرات به خودشان بیایند.
فیلمهایی که درباره دنیای سینما ساخته شدهاند
در سینمای ما سابقه دارند مثل «میکس» ساخته آقای مهرجویی. اما این فیلمها خیلی مورد
استقبال مردم قرار نگرفتند، درحالیکه نمونههای آنها که پشتصحنه سینما را به
مردم عادی نشان میدهد در بسیاری از مناطق دنیا برای مردم جالب است. شما فکر نکردید
که چنین اتفاقی برای فیلم بیفتد و مخاطبان از آن استقبال نکنند؟
من در این زمینه هیچ نگرانی نداشتم برای این که این فیلم یک
قصه دارد و این مسئله به این معنا نیست که «شاید عشق نبود» پشتصحنه سینما را نشان
میدهد و افرادی که حرفه آنها سینماست در این فیلم بهعنوان عوامل سینما حضور یافتهاند،
مثلاً اگر نیکی کریمی در این فیلم حضور دارد نقشه نیکی کریمی را بازی نمیکند بلکه
خود نیکی کریمی است و بهعنوان بازیگری که در داستان ما دچار گرفتاری است حضور
دارد. درواقع ما بازیگران واقعی را در موقعیتی که برایشان ایجاد کردیم قرار دادیم
تا نقش خودشان را بازی کنند.
«عید آن سالها» سریالی بود که شما در
تلویزیون ساختید و در زمان خودش خیلی محبوب بود. قصد فعالیت مجدد در تلویزیون را ندارید؟
همانطور که میدانید فعلاً بازار کار افرادی که با فیلمسازی
سروکار دارند، بازار پررونقی نیست و این مسئله در تلویزیون و سینما به یک میزان است
و تعداد بیکارها زیاد است من هم از این مسئله بیکاری مستثنی نیستم. منتظر پایان اکران
این فیلم و ورود آن به شبکه نمایش خانگی هستم تا پس از آن فکر کنم که چه کاری بکنم.
چند فیلمنامه دارم که یکی از آنها برای من بسیار مهم است چون راجع به دریاچه ارومیه
است و قصد داشتم سال۹۲ آن را بسازم؛ فیلمنامهای در مورد مسئله آب و بحران آب در ایران،
که به نظر من ساخت آن بسیار حیاتی است.
وقتی در آن زمان این خبر را خواندم خوشحال شدم که
یک نفر به فکر افتاد تا در مورد بحران آب فیلم بسازد.
متاسفانه از آن زمان تا به حال چهار سال گذشته و هنوز هم تنها
همان یک نفر میخواهد در مورد بحران آب فیلم بسازد!!!
اهمیت این مسئله بالاست و عجیب است که چرا کسی برای
چنین کاری قدم جلو نگذاشته است؟
این مسئله بسیار مهم و برای کشور ما خیلی خطرناک است. قطعاً
مسئولان مملکت از این موضوع اطلاع دارند اما شاید نمیدانند چگونه این مسئله را اطلاعرسانی
کنند که مردم وحشتزده نشوند.
شاید اگر کشور سومالی بهعنوان نمونهای که ایران
به سرنوشت آن دچار شد به مردم معرفی شود، مردم بیشتر به خودشان بیایند چون آب سومالی
چند سال پیش تمام شد و از آن زمان تا حال این کشور به بیابان تبدیل شده است.
مسئله آب اصولا یک مسئله ملی است و با زندگی مردم سروکار دارد
درنتیجه به نظر من باید مردم را در این مسئله شریک کرد و به مصرفکنندگان فهماند که
سختی مشکلات ناشی از کمبود آب مسئلهای است که همه را یکسان درگیر خود میکند اگر این
آموزش را به مردم بدهیم و آنها را درگیر این موضوع بکنیم راههایی برای کنترل این
مسئله کمبود آب از میان آن درمیآید و مثلا باغبانی که باغ را آبیاری میکند بر اثر
آموزش به آبیاری قطرهای روی میآورد. باید در هر حال فرهنگ استفاده درست از آب را
به مردم بیاموزیم و ابزار بهروزرسانی در مورد این فرهنگ را هم ازطریق دولت در اختیار
مردم بگذاریم. باید عزمی ملی داشته باشیم تا سومالی نشویم وگرنه زودتر از بیست سال
دیگر تبدیل به چنین کشوری خواهیم شد.
بعضی افراد در خیلی از نقد و نظرهایی که در مورد
کارنامه شما هست گفتهاند کار «نار و نی» قلهای بود که سعید ابراهیمیفر کارش را از
آن شروع کرد و دیگر هم نتوانست آن قله را تکرار کند. آیا خودت با این حرف موافقی یا
«نار و نی» فیلمی بود که در زمان لازم خود ساخته شد و کارکرد خود را داشت و الان اگر
بخواهد فیلمی شبیه به آن در سینمای ایران ساخته شود جایگاهی در این سینما نخواهد داشت؟
الان که حدود سی سال از ساخت «نار و نی» میگذرد وقتی به آن
نگاه میکنم میبینم که دیگر نتوانستم فیلمی به موفقیت آن بسازم. پس از جهتی این حرف
که این فیلم قلهای بود که نتوانستم دوباره به آن برسم صحیح است و میتوانم با این
افراد همکلام شوم اما من در این سی سال در بطن جریان کاری خود فعالیت میکردم و هرگز
این نگرانی را نداشتم که مثلاً اگر فیلمی بسازم و مانند «نار و نی» نباشد آنگاه چه
میشود؟ کما اینکه وقتی فیلم «نار و نی» را ساختم اولین طرحی که برای ساخت به بنیاد
سینمایی فارابی بردم و به آقای بهشتی دادم یک طرح فیلمکوتاه بود که دوست عزیزم احمدرضا
احمدی،شاعر معاصر نوشته بود و یک کار تصویری بسیار زیبا برای کودکان و نوجوانان
بود. وقتی آن را به آقای بهشتی دادم، او گفت: پس از فیلم سینمایی مانند «نار و نی»
میخواهی فیلمکوتاهی برای کودکان بسازی و من به وی گفتم مگر چه اشکالی دارد که کسی
که فیلم سینمایی موفقی ساخته، یک فیلمکوتاه برای کودکان بسازد؟ از زمان «نار و نی»
به بعد، فیلمنامهها و طرحهایی داشتم که میخواستم روی آنها کار کنم و با زبان
سینما اندیشههای همراه ازطریق آنها انتقال دهم.
زبان سینما از نظر شما چیست و چگونه باید از آن
استفاده کرد؟
من مثل خیلی از افراد دیگر فکر میکنم که سینما یک زبان است
وقتی شما این زبان را یاد میگیرید مثل کسی هستید که زبان جدیدی را میآموزد. اگر بروید
و انگلیسی یاد بگیرید یکشبه شکسپیر نمیشوید اما اگر من بهعنوان زبانآموز شروع به
کار کردن روی خودم کنم و زبان خود را گسترش دهم و کاربردهای بیشتری از آن را کشف
کنم و بهترین استفاده را از زبان داشته باشم میتوانم به مرحله استفاده خوبی از آن
برسم. وقتی من «نار و نی» را ساختم ۳۲سال داشتم و میخواستم در کشوری که همیشه به شعر
شناخته شده و از نظر من بهنوعی مملکت شعر است بهزعم خودم آن زبان ناب سینما را که
به شعر نزدیک است در این فیلم بیاورم.
مثل فیلمهای روبر برسون کارگردان فرانسوی که همیشه
بر جنبههای شاعرانه فیلم تاکید دارد.
برسون کارگردان مورد علاقه خود من نیز هست. من در زمان ساخت
«نار و نی» در حال تجربه کردن این زبانی بودم که آن را آموخته بودم تابهشکل موجز از
این زبان مخصوص سینمایی برای بیان مطلبی استفاده کنم ولی به نظر میآید که چنین ایدهای
برای فیلمسازی از نظر خیلی از افراد معنا ندارد. آنها زبان سینما را نمیشناسند و
سینما را بیشتر بهشکل کاباره میبینند و تنها بحث سرگرمیسازی سینما را در سینما جستوجو
میکنند اما اینکه تماشاگر وقتی از سینما بیرون میآید تحت تاثیر فیلم است و فیلم
تاثیر روی ذهن آنها داشته باشد اصلاً برایشان مهم نیست. البته این دعوا در تمام دنیاست
و انحصار به کشورمان ندارد اما در کشورهایی که پیشرفتهتر هستند برای گروههای مستقل
به اندازه یک نان و ماست چند سالن نمایش میگذارند و خودشان هزارسالن خود را برمیدارند
و این درواقع یک تعامل خوب است، چون سینمای حرفهای و تجاری آن کشورها بهنوعی از سینمای
تجربی این کشورها استفاده میکند و حتی فیلمهای تجاریشان از این گروه افراد بااستعداد
بهره میگیرند چون قبلاً آن شخص در دل یک گروه آکادمیک تمام تجربیات خود را انجام داده
است و با استفاده از امکانات موجود خود را پرورش داده و پس از طی این پروسه، گاهی یک
فیلم تجربی کوتاه ساخته میشود که برای مثال عنصر فیلمبرداری و صدابرداری آن خوب است.
آنجا صاحبان صنعت سینما میروند و فیلمبرداران جوان کار را با تجربیاتی که دارند
میآورند و وارد جریان اصلی سینمای خود میکنند، به همین خاطر است که روزبهروز از
نظر تکنیکی در سینمای آنها پیشرفت وجود دارد این بدهوبستان باید وجود داشته باشد
اما اینجا این اتفاق نمیافتد و عدهای فکر میکنند سینما ملک پدرشان است که فقط باید
فیلمهای کابارهای خودشان را نشان دهد. این چه معنایی دارد؟ آیا ما فرزندان پدر دیگری
هستیم یا مخاطبان فیلممان مریخیها هستند؟ ما هم در همین مملکت و برای مردم این کشور
کار میکنیم.
به بخش دوم سوال جواب ندادید که اگر امروز فیلمی
مانند «نار و نی» ساخته شود آیا انجام این کار ممکن است و جایگاهی که آن زمان در سینمای
خود داشت بازهم خواهد داشت؟ یا از نظر شما دوران سینمای برسون گذشته و فیلمهای پرفروش
حاکمند؟
اگر در یک بررسی از دهه۶۰ و ۷۰ میلادی تا به حال روی سینمای
دنیا انجام دهیم میبینیم آن زمان غولهایی در اروپا و آسیا در حال فیلمسازی بودند
و فیلمسازهای متفکر در آن دههها فراوان بودند الان سینمای کشورهایی مثل ژاپن
و ایتالیا دیگر فیلمسازان مطرحی ندارند اما هنوز به کار تولیدی خود ادامه میدهند.
این محدودیت وجود دارد، اما به نظر من با وجود محدودیتها، کماکان سینماگری که سینما
را بهعنوان زبان انتخاب کرده، میتواند در ابعاد کوچکتر به کار خود ادامه دهد و این نیست که مکتب برسون و امثال او تمام
شده باشد. من اعتقاد دارم برسون به اندازهای شخص مهمی است که باید در تمام فستیوالهای
جهانی هر سال یک بخشی را بهمرور آثار او اختصاص دهند، حتی در جشنواره فجر هم باید
این کار را بکنیم، برای اینکه او کارگردانی است که تمامشدنی نیست؛ درست مثل مولانا
و حافظ که تمام نمیشوند او هم باقی میماند و مرید و کسانی که توسط او زبان سینمایی
سینما را یاد گرفتند وجود خواهند داشت. از نظر من میتوان باز هم چنین فیلمی ساخت اما
خیلی ساختار متفاوتی خواهد داشت. من طرحی داشتم و هنوز هم این طرح را در ذهن دارم
که «نار و نی۲» را بسازم اما این بار بهجای یک مرد عکاس یک زن عکاس، پیرزنی را در
پیادهرو پیدا میکند و به بیمارستان میرود و سمت زنانه این ماجرا را میبینیم. سالهاست
که در فکر انجام این کار هستم. با همان قالب اما محتوای کاملاً زنانه و شاید این، جزو
پروژههای کاریام باشد.
علی ظهوریراد
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است