از بازی نقش «سیاه» بسیار خوشحالم | پایگاه خبری صبا
امروز ۹ فروردین ۱۴۰۳ ساعت ۱۹:۳۰
گلاب آدینه و افشین هاشمی از «شیرهای خان‌باباسلطنه» می‌گویند:

از بازی نقش «سیاه» بسیار خوشحالم

گلاب آدینه:بسیار خوشحالم از این‌که افراد دیگری که آقای هاشمی به آن‌ها برای بازی در نقش سیاه پیشنهاد دادند، فرصت نداشتند که در این نمایش حضور پیدا کنند و بازی در این نمایش قسمت من شد.

این روزها نمایش «شیرهای خان‌باباسلطنه» با
نویسندگی و کارگردانی افشین هاشمی در سالن شماره دو تئاتر شهرزاد روی صحنه است.
گلاب آدینه، محمدرضا مالکی، شهرام مسعودی، علیرضا ناصحی، وحید نفر، محمدرضا آزادفرد،
مسیح کاظمی، فاطمه حیدری‌فر، الناز سلیمانی، احسان بیات‌فر، مانیا علیجانی، صبا گرگین‌پور،
محمد دائی‌چین، مهدی پناهی، مبین دودانگی، معین طاهری‌طاری، صابر گل‌‌محمدی، مونا فرجاد
و افشین هاشمی گروه بازیگران این نمایش ۱۲۰ دقیقه‌ای را تشکیل می‌دهند. همچنین
گروه موسیقی «ول‌شدگان» متشکل از مهران فلاحی، بهزاد حسن‌زاده و محمد نوبهار به‌صورت
زنده در این نمایش می‌نوازند و می‌خوانند. به‌بهانه این اجرا با مهدی هاشمی؛
نویسنده، کارگردان و بازیگر و همچنین گلاب آدینه و وحید نفر؛ بازیگران نمایش گفت‌وگو
کرده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

یکی از اتفاق‌هایی که در زمان اجرای نمایش
«شیرهای خان‌باباسلطنه» شاهد آن هستیم اجرای نمایشی با استفاده از تکنیک‌های نمایش
آیینی‌وسنتی ما در یک تماشاخانه خصوصی است. باتوجه به این‌که گفته می‌شود
تماشاخانه‌دارها علاقه‌ای به اجرای نمایش‌های آیینی‌وسنتی ندارند، چه شد که این
نمایش در تماشاخانه شهرزاد به اجرا رسید؟

افشین هاشمی: «شیرهای خان‌باباسلطنه» پیش از افتتاح تماشاخانه شهرزاد توسط حسین پارسایی به
این تماشاخانه معرفی شد. قاسم جعفری؛ مدیر پردیس تئاتر شهرزاد نمایشنامه را خواند
و ابراز علاقه کرد که نمایش در شهرزاد اجرا شود. من هم تمایل داشتم در این تالار
که سکو نداشت و با کار من هماهنگ بود، اجرا برویم. از نظر گنجایش تماشاگر هم
خوشبختانه نه آن‌قدر بزرگ است که پر نشود و نه آن‌قدر کوچک که تماشاگران پشت در
بمانند؛ اما درباره میزان علاقه بخش خصوصی به اجرای نمایش‌های ایرانی، پیش‌تر باید
دید چقدر این تماشاخانه‌ها با پیشنهاد اجرای نمایش ایرانی مواجه بوده‌اند. البته باتوجه
به این‌که در تماشاخانه‌های خصوصی باید هزینه‌ها تامین شود و از آن‌جا که این
نمایش‌ها از حمایت دولتی برخوردار نیستند، درنتیجه ممکن است نمایش‌هایی به این
سالن‌ها مراجعه کرده باشند که تعداد بازیگر کمتری داشته‌اند. از طرفی این نمایش‌ها
به‌خاطر فروش، سعی دارند از بازیگرانی استفاده کنند که برخی به‌درستی و برخی به‌غلط
دستمزدهاشان بالاست و درنتیجه مجبورند با کم‌ترین تمرین به نتیجه برسند. خب نمایش‌های
ایرانی برگرفته از شکل‌های سنتی، معمولا تعداد بازیگران زیادی دارند و این از نظر
اقتصادی به گروه فشار وارد می‌کند. من با گروهی به تماشاخانه شهرزاد آمده‌ام که
بسیار هم‌دل هستند؛ آخرین چیزی که برای اعضای گروه مطرح است، درآمد است. درنتیجه
توانستیم با خیال راحت سه‌ماه با جدیت تمرین کنیم و نمایشمان را به صحنه ببریم.

وحید نفر: حضور در نمایش «شیرهای خان‌باباسلطنه» نخستین تجربه من به‌عنوان بازیگر در
سالنی خصوصی بود. امیدوارم برای سالن‌های خصوصی برنامه‌ریزی درستی به‌وجود بیاید
تا این حجم از انرژی که از طرف گروه نمایش می‌آید، هدر نرود. سالن‌های خصوصی به
پانسیون‌هایی تبدیل شده‌اند که پولشان را می‌گیرند و به اتفاقی که برای نمایش‌ها
می‌افتد، کاری ندارند. اداره‌کل هنرهای نمایشی باید به این بخش ورود کند. حمایت از
این سالن‌ها وجود ندارد. از سویی دیگر چه قانونی وجود دارد؟! یک گروه نمایشی شب‌های
متمادی نمایش اجرا می‌کند اما برای گروه هیچ باقی نمی‌ماند، انگار برای سالن نمایش
اجرا می‌کنیم! بیست‌هزار ساعت زمان و انرژی مصرف می‌شود اما اتفاقی برای اعضای
گروه نمی‌افتد. نقش اداره‌کل هنرهای نمایشی چیست؟ چرا به این بحث ورود نمی‌کند آیا
این اداره قرار است تنها نقش نظارتی داشته باشد؟! باید صحیح‌تر این بخش مدیریت شود
چون این شیوه صحیح نیست.

تمام بازیگران نمایش «شیرهای خان‌باباسلطنه» از
افراد حرفه‌ای تئاتر هستند. این‌که این تعداد بازیگر حرفه‌ای و بدون هیچ هنرجویی
در یک نمایش حضور داشته باشند، اتفاقی است که کمتر رخ می‌دهد. درباره گروهی که
دورهم جمع کردید هم بگویید.

افشین هاشمی: ما تئاترمان را به شیوه دورانی کار کردیم که هنوز حضور تهیه‌کننده به‌معنای
اشتباهی که این روزها باب شده است، مرسوم نبود! تا همین چندسال پیش، در تئاتر، پول
حرف اول را نمی‌زد بلکه خود تئاتر بود که اهمیت داشت. من اصلا مخالف درآمدزایی
تئاتر نیستم و بسیار هم موافقم؛ ولی مخالفم «یه‌کاری ببندیم» تا «یه‌پولی»
دربیاریم! از نظر من از این نگاه تئاتر بیرون نمی‌آید. افراد گروه ما، ریشه در
تئاتری دارند که من می‌شناسم. خود من هم در نمایش‌هایی که به‌عنوان بازیگر با حمید
امجد، محمد رحمانیان، محمد رضایی راد و… کار کرده‌ام، نه از دستمزدم پرسیده‌ام و
نه وقتی دستمزدم پرداخت شده است، ناراضی بوده‌ام. منظورم تهیه‌کنندگان درستِ این
حرفه نیست، اما افرادی که به‌غلط نام خود را تهیه‌کننده گذاشته‌اند، نوعی بی‌اعتمادی
وارد کرده‌اند. کمی پیش‌تر گروه‌ها با هم‌دلی و اعتماد به یکدیگر تئاتر کار می‌کردند.
اعضای گروه «شیرهای خان‌باباسلطنه» با همان اعتماد گذشته با من کار کردند. هیچ‌کدام
قراردادی امضا نکرده‌ایم ولی همگی به آنچه قرار گذاشتیم، پایبندیم. اگر تماشاگران
این نمایش را جاندار یافته‌اند، بخشی‌اش از همین سلامت روانی نشأت می‌گیرد.

شما نقش اصلی نمایشتان را به‌صورت نقش‌‌پوش
انتخاب کردید. در دوران قاجار به‌دلیل محدودیت‌هایی که وجود داشت، به‌خصوص زن‌پوشی
بسیار مرسوم بود. شما معکوس عمل کردید و مردپوشی را به‌واسطه شخصیت سیاه روی صحنه
آوردید. التزام این معکوس عمل کردن چه بود؟

افشین هاشمی: این یک تصمیم تئوریک نبود درست برعکس شیرپوشی و زن‌پوشی که حتی در زمان نوشتن
نمایشنامه، مشخص بود؛ اما جایگزینیِ سیاه زن به‌جای مرد، تصمیمی اجباری اما خوش
بود. انتخاب بازیگر نقش سیاه، برای من از دو وجه بسیار اهمیت داشت؛ یکی این‌که
باید به‌لحاظ فیزیکی و توانایی برای نقش مناسب می‌بود و دیگر این‌که بایست اعتباری
می‌داشت که بشود با فرماندهی او، نمایشی با این تعداد بازیگر را بی‌حمایت مالی، در
تماشاخانه‌ای خصوصی به صحنه بُرد. در نخستین انتخاب سراغ جواد انصافی ـ که یک
سیاهِ سنتی ا‌ست ـ رفتم و یکی از حرفه‌ای‌ترین پاسخ‌ها را از او شنیدم. گفت بعد از
خواندن نمایشنامه فهمیده است باید عین‌به‌عین متن بیان شود و این‌که تمام حروف و
کلمات را کاملا عین متن ادا کند، برای او کمی دشوار است. درنتیجه ‌سراغ بازیگران
مرد دیگری رفتم اما به نتیجه مطلوب نرسیدم. پس تصمیم گرفتم جنسیت را کنار بگذارم و
تنها به‌دنبال بازیگری بگردم ـ چه زن و چه مردـ که بتواند نقش را عالی اجرا کند.
در همین لحظه، حمید جوکار، به‌شیوه مارلون براندو در پدرخوانده با لبخند گفت
«پیشنهادی می‌دم که نتونی رد کنی… گلاب آدینه!» لحظه‌ای تردید نکردم. ده دقیقه
بعد اتفاقی در تئاترشهر گلاب آدینه را دیدم و متن را به او دادم. دو شب بعد، تمرین‌
«شیرهای خان‌باباسلطنه» آغاز شد!

گلاب آدینه: وقتی آقای افشین هاشمی بازی در این نمایش را به من پیشنهاد کردند، با خوشحالی
پذیرفتم چون هم متن را دوست داشتم و هم ذهنیت بسیار خوبی از اجراهای قبلی ایشان
داشتم.

وحید نفر: یکی دیگر از تفاوت‌های این نمایش این است که شاید سیاه نمایش به‌معنای سیاهی
که در نمایش‌های ایرانی به‌صورت کلیشه درآمده است، نیست. سیاهی نو و جدید است.
بارهای کمدی را در خود دارد اما فرادا به این کمدی نمی‌رسد. ما با تلخی سیاه مواجه
هستیم. تمهید نویسنده این بود که بار کمدی نمایش در شخصیت‌های دیگری یقه‌چاک،
قداره‌بند و سه والی قهریه، فکریه و عدلیه باشد. شخصیت‌هایی که با بلاهت خودشان
فضای فاجعه‌باری را در دنیای نمایش به‌وجود می‌آورند. آن‌ها با ندانم‌کاری و طمع
باعث می‌شوند اتفاق‌های بدی برای شخصیت‌های نمایش رخ بدهد. حتی خان‌بابا را هم به
قهقرا می‌برند. این شخصیت‌ها فضای نمایش را کمی تلطیف می‌کنند.

در گذشته هم اجبار سبب می‌شد مردها زن‌پوش شوند
و درنتیجه در آن زمان هم این تصمیم، تصمیمی تئوریک محسوب نمی‌شد! چه شد که تصمیم
گرفتید از شیرپوشی که در دست فراموشی است در این نمایش استفاده کنید؟

افشین هاشمی: ظاهرا شیرپوشی به بعضی نمایش‌ها در دوران قاجار برمی‌گردد، تعزیه‌ای که شیر داشته
(احتمالا مرتبط با حضرت علی). در فیلم «نفس» (نرگس آبیار) هم در سکانس تعزیه در
یزد، در یک پلان سرازیر یک شیر می‌بینیم. در نمایش ما، شیر، بسیار ساده با پوشیدن
یک شنل و بستن یک سربند تصویر می‌شود اما برای شیر چینی، از تئاتر شرق دور استفاده
کرده‌ایم؛ همان عروسک‌های شیر و اژدها که در اعیادشان استفاده می‌کنند.

گلاب آدینه: نام نمایش ما «شیرهای خان‌باباسلطنه» است پس این شیرها باید حضور داشته باشند.
اگر هنرمندانی با دیدن این نمایش به یاد آنچه شما می‌گویید؛ یعنی «سنت شیرپوشی»
بیفتند که خیلی هم عالی است.

در این متن دیالوگ‌هایی را می‌شنویم که زبان آرکائیک
دارند و ممکن است برای گوش‌هایی که عادت کرده‌اند در تئاتر زبان محاوره بشنوند،
ثقیل باشد؛ شما تجربه متونی همچون «درستکارترین قاتل دنیا» و «پرواز به تاریکی» و…
را هم دارید که با زبان امروز نوشته شده‌اند. در شرایط کنونی کار کردن با این زبان
آرکائیک به چه نکات دیگری هم احتیاج دارد که دیالوگ‌ها به گوش مخاطب ثقیل به نظر
نرسد؟

افشین هاشمی: نکته‌ای که ذکر کردید، کاملا درست است. در طول تمرین‌ها به بازیگران می‌گفتم
که بلااستثناء همه حروف را کامل تلفظ کنند. چون کلمات بیگانه نیستند اما برای
تماشاگر آشنا هم نیستند. مثلا تماشاگر «محشور» را شنیده و معنی‌اش را می‌داند اما
گوشی که به محاوره عادت دارد، توقع شنیدن این واژه را ندارد. درنتیجه اگر این
کلمات واضح ادا نشوند، ممکن است کلمه دیگری شنیده شود. بازیگر موظف بوده برای
گفتنِ مثلا «می‌خوای همین‌جا بشی لخت‌وعور/ با اجداد آفریقایی‌ات بشی محشور» حتی
«ر» را تلفظ کند. وقتی تماشاگر کلمه را واضح بشنود هم معنا را دریافت می‌کند و هم
می‌فهمد با عور و محشور جمله مُقَفا شده؛ اما اگر بازیگر حروف را واضح نگوید،
کلمات ـ چون آشنا نیستندـ در هم گم می‌شوند و تماشاگر از متن دریافت درستی نخواهد
داشت. راه اجرای چنین متنی حذف شاعرانگی به‌نفع محاوره و تنبلی گوش تماشاگر نیست؛ بلکه
راه‌حلش اجرای درست بازیگر است. برای این منظور در ابتدا باید بازیگر از آنچه می‌گوید
دریافت درستی داشته باشد و سپس برای گفتنش، باید کاملا تکنیکال، کلمات را درست ادا
کند. اگر این اتفاق بیفتد، بی‌تردید مفهوم و حتی لذت ادبیات به تماشاگر منتقل می‌شود.

وحید نفر: در «شیرهای خان‌باباسلطنه» یکی از متفاوت‌ترین پروسه‌های تمرین را شاهد بودیم.
جو حاکم بر این نمایش آیینی‌وسنتی است اما نه آن نمایش آیینی‌وسنتی که از ابتدای
کارم تا امروز با آن مواجه بوده‌ام! متن این نمایش کاملا مکتوب، آماده و سیلاب‌بندی‌شده
بود. متن شرایطی داشت که آن دسته از بازیگرانی که بازیگری را مثل من دوست دارند،
احساس می‌کردند در این متن دستشان را بسته‌اند. در متن همه‌چیز میلی‌متری تنظیم
شده و آماده بود و ما باید آن را به بهترین وجه و بالاترین انرژی ممکن اجرا می‌کردیم
تا ریتم کلی نمایش با نوعی هارمونی متناسب پیش برود. برای من تجربه بسیار خوبی بود
چون در نمایش‌های دیگری که حضور داشتم، بیشتر چهارچوب کلی مشخص بود. معمولا از
زمانی‌که متن به دست ما می‌رسید تا زمانی‌که نمایش به اجرا برسد، با فکر و ایده
گروه پیش می‌رفت و نسخه نهایی کاملا یک نمایش دیگری بود اما در «شیرهای خان‌باباسلطنه»
با یک پروسه آماده و کلاسه‌بندی شده مواجه بودیم.

در نمایش‌های آیینی‌وسنتی نوعی تکرار می‌بینیم
که با استفاده از تمبک، تار و… انجام می‌شود. اتفاقی که در «شیرهای خان‌باباسلطنه»
شاهد آن هستیم، استفاده از گروه «ول‌شدگان» است که به‌نوعی کارکرد معمول موسیقی
کلاسیک ایرانی را پارودی کرده است. درباره حضور این گروه بگویید.

افشین هاشمی: به‌نظر من گروه «ول‌شدگان» با موسیقی سنتی همان کاری را می‌کند که نمایش‌های
تخت‌حوضی یا تعزیه مضحک با محیط پیرامونش می‌کند. به‌نوعی هر دو از سنت ‌و ‌آیینی
که در پیشینه و گذشته ما ریشه دارد استفاده می‌کنند. من اعتقاد ندارم نمایش ایرانی
فراموش‌شده چون این نوع نمایش پیوسته توسط هم‌نسلان من نوشته و اجرا می‌شود همان‌طور
که از طریق نسل‌های پیش‌تر هم همین کار را کرده است. البته تعداد این نمایش‌ها
نسبت به نمایش‌های فرنگی و امروزی کمتر است اما همیشه هست. کنار میرزا عبداله و
آقاحسینقلی و درویش‌خان و…که در دوران مشروطه و پیش‌ترش کار می‌کردند، موسیقی
مطربی و موسیقی مردمیِ عامیانه هم وجود داشته است که در اعیاد و جشن‌ها استفاده می‌شده
است. کسانی مثل شیدا و عارف هم مجالس بزم می‌رفتند و هم تصنیف‌های جدی و حتی سیاسی
می‌ساختند؛ یا آثاری دارند که در میانه می‌ایستد؛ تصانیفی که در زمره موسیقیِ جدی
قرار می‌گیرند اما بسیار مردمی هستند و از این نظر از موسیقی مطربی دور نیستند مثل
تصنیف «عقرب زلف کجت» اثر علی‌اکبر شیدا؛ یا برخی هزلیات را تصنیف‌سازهای نام‌دار
دوران مشروطه گفته‌اند و ساخته‌اند. در دوران بعدی شعرایی همچون ابوالقاسم حالت،
پرویز خطیبی و… اشعار کمیک، هزل و هجو می‌گفتند و کسانی مثل اسماعیل مهرتاش برای
آن‌ها آهنگسازی می‌کرده و ارکسترهایی بسیار خوب اجرایش می‌کردند. بسیاری از آن آثار
به‌عنوان پیش‌پرده‌خوانی حوالی دهه۲۰ توسط عزت‌اله انتظامی، نصرت کریمی، مجید
محسنی و… اجرا شده است. در دهه۴۰ و ۵۰ در کنار موسیقی جدی، موسیقی کوچه‌بازاری
هم داشته‌ایم که ترانه‌خوان‌هایی مثل جواد یساری، آقاسی، داوود مقامی، سوسن، ایرج
مهدیان و… در فضایی بین موسیقی عربی و موسیقی ‌سنتی‌‌ایرانی و موسیقی مدرن روز
قرار می‌گرفتند. پس از انقلاب بازمانده نگاه طناز به موسیقی در برنامه‌های مردمی
همچون «صبح جمعه با شما» و… ادامه پیدا کرده است. همچنین در برخی از برنامه‌های
طنز تلویزیون، شوخی‌هایی با موسیقی فولکلور ایران شده و مثلا روی یک ترانه معروف
فولکلور، شعر «عمله دسته دسته» را گذاشتند. ارزش گروه موسیقی «ول‌شدگان» این است
که یک گروه موسیقی امروزی، با تکنیک درجه‌یکِ نوازندگی و سواد آکادمیک موسیقی که
بر ردیف‌نوازی و گوشه‌ها و فرازوفرودهای موسیقی ایرانی مسلط هستند، با موسیقی شوخی
می‌کنند. در همین نمایش «ول‌شدگان» مدولاسیون‌ها یا مودگردی‌هایی دارند که بسیار
تکنیکال است. این کار تنها از عهده افرادی برمی‌آید که به‌ تمام‌ معنا موسیقی
ایرانی را بشناسند. ارزش «ول‌شدگان» در این است که با استادی تمام موسیقی می‌نوازند
اما به‌جای استفاده از اشعار حافظ، شعر فکاهی می‌خوانند و البته آن را با جدیت
اجرا می‌کنند. این گروه همان کاری را انجام می‌دهند که «شیرهای خان‌باباسلطنه» با
تعزیه و تخت‌حوضی انجام می‌دهد. درنتیجه این گروه درست‌ترین انتخاب برای نمایش ما
بود.

خانم آدینه در لابه‌لای ایفای نقشتان در این
نمایش از ووکال و آواز ایرانی هم در صدایتان و بیان دیالوگ‌های موزون بهره گرفته‌اید؛
به‌نظر می‌رسد آشنایی زیادی با آواز ایرانی داشته‌اید. از سابقه آشنایی و تمرینات
موسیقی‌تان بگویید.

گلاب آدینه: به‌خاطر علاقه زیاد به خوانندگی و این‌که به نظرم این هنر یکی از واجبات
بازیگری است، بارها و بارها به کلاس‌های موسیقی و آواز رفته‌ام. از خانمی به نام
شیرین هاشمی که معلم مسلط آواز هستند، بسیاری از ردیف‌ها و گوشه‌های آوازی را یاد
گرفتم به این امید که روزی به کارم بیاید که خوشبختانه در این نمایش به کارم آمد.
اجرای قطعات زیبا و به‌ظاهر ساده گروه موسیقی «ول‌شدگان» و یکی،دو قطعه قدیمی
تمرین زیادی لازم داشت که با صبر و حوصله و خلق خوش آن‌ها میسر شد.

گروه «ول‌شدگان» هم فراتر از یک گروه موسیقی
ظاهر شده‌اند و بازیگران با آن‌ها تعامل هم دارند. درباره این بخش که به‌حضور نوعی
بازیگرموزیسین در نمایش انجامیده است و همچنین توانایی بازیگرانتان درزمینه
خوانندگی بگویید.

افشین هاشمی: برای این نمایش از ابتدا بازیگرانی جُستم که بتوانند بخوانند؛ این شرط اساسی
بود؛ و گروه «ول‌شدگان» هم چون روی صحنه بودند بی‌تردید می‌خواستم در بازی باشند
تا حضورشان فقط برای موسیقی نباشد؛ و البته صحنه اول جشن است و مطربان رکن اساسی
جشن‌ها هستند.

شما بیشترین تعامل و بده‌بستان را با گروه
موسیقی نمایش یعنی «ول‌شدگان» دارید. فارغ از بخشی که نوعی فاصله‌گذاری در نمایش
به‌وجود می‌آورد و شما کاملا برای کمک به آن‌ها با مخاطبان وارد دیالوگ می‌شوید،
بیشترین همراهی را شما با آن‌ها داشتید. درباره این بخش هم توضیح دهید.

گلاب آدینه: کار موزیکال است و تعداد قطعاتی که توسط من اجرا می‌شود بسیار زیاد است. درنتیجه
بده‌بستان‌هایی با‌هم داریم و آن بخش‌ها هم کاملا جزء بازی ما است.

چرا ما به‌ندرت تئاتر موزیکال می‌بینیم، چقدر
بعد مالی حضور گروه موسیقی در نمایش باعث می‌شود کمتر به این نوع تئاتر پرداخته
شود؟

گلاب آدینه: فکر نمی‌کنم چندان به مسائل مالی مربوط باشد. حضور گروه موسیقی زنده در نمایش
به نظر کارگردان بستگی دارد. نمایش ما آهنگین است پس گروه موسیقی باید در صحنه
حاضر باشند که البته باز این هم قانونی ندارد و فقط بستگی به نظر کارگردان دارد.

در میزانسن نمایش دالان‌هایی نامرئی طراحی شده
که با گذشتن بازیگر از آن‌ها با مخاطب این قرارداد گذاشته می‌شود که فاصله‌ای طی
می‌شود. در نمایش ایرانی و خصوصا در تعزیه هم این اتفاق به‌صورت دایره‌ای می‌افتد
.

افشین هاشمی: در تعزیه حتی به نوری که ما استفاده می‌کنیم هم نیازی نیست و بسیار مدرن‌تر
انجام می‌شود؛ با یک‌بار گذشتن بازیگر دور صحنه، شخصیت از شام به کوفه می‌رود! چون
نمایش ما در تالارِ تئاتر اجرا می‌شود و طراحی‌صحنه‌مان هم سکوی گردِ تعزیه نیست و
بازیگران هم دور صحنه نمی‌نشینند، قرارداد دیگری جایگزین کردیم. من با همان سادگیِ
تعزیه به‌سراغ پیمودن مسیر رفتم، اگر در تعزیه با چرخش بازیگر دور سکو، مسافت طی
می‌شود در این نمایش با گذر بازیگر از یک نور و حضور در نوری دیگر قرارداد حرکت
گذاشته می‌شود. انگار شخصیت‌های نمایش از کوچه‌های مختلفی می‌گذرند. چه زمانی که
سیاه و طیاره از کوچه‌وپس‌کوچه فرار می‌کنند و چه صحنه‌ای که غول‌تشن‌ها و سه والی
شیر را کشته‌اند و از کوچه‌های مختلف با گوشت‌ها فرار می‌کنند. در همین زمان مرد
عینکی در کوچه‌های مختلفی این افراد را می‌بیند و سعی می‌کند به مردم آگاهی ‌دهد.

در این نمایش شاهد هستیم که برخی از آکسسوآرهای
صحنه قرارداد و بخشی دیگر قرارداد نبودند. به‌عنوان‌مثال شمشیر خان‌بابا یا تخت
پادشاهی قرارداد نشده‌اند اما اسب‌ها قرارداد هستند و… این تمایز را بر چه اساسی
در نظر گرفتید؟

افشین هاشمی: از دید من همه قرارداد هستند. البته در این میان شمشیر شاید استثناء باشد. این
عصا را در خانه داشتم و احساس کردم تبدیل شدن آن به شمشیر هیجان‌انگیز بشود.. از
نظر من جذابیت به قرارداد ارجح است و به نفع آن تا مرز به‌هم نریختن سامان و کلیت
اجرا، از تئوری‌ها می‌گذرم. از دید من استفاده از این عصا، کار بامزه و جذابی بود.
باقی نکات را قرارداد کردم؛ سه والی با چوب‌هایی که سر آن‌ها اسب است وارد می‌شوند
و همان اسب‌ها می‌تواند به عصای آن‌ها تبدیل شود. یا تخت هم همین شرایط را دارد.
ترکیبی از تخت روان‌هایی که پادشاهان بر آن سوار می‌شدند با تخت واقعی پادشاهی که
نشانه‌های آن را در فیلم‌ها و عکس‌ها می‌بینیم، است.

خانم آدینه چقدر تا پیش از نمایش «شیرهای خان‌باباسلطنه»
سیاهی داشته‌ایم که مردپوش باشد؟

گلاب آدینه: چندین خانم نقش سیاه را به‌خوبی بازی کرده‌اند. خودم در سال‌های ۷۴، ۷۵ و ۷۶
نمایش «سلطان مار» نوشته استاد بهرام بیضایی را کارگردانی کردم. در آن نمایش نقش
سیاه را خانم فقیهه سلطانی بازی کردند. ایشان در آن زمان تنها ۱۸ سال سن داشتند و
بسیار خوب این نقش را ایفا کردند. شبنم طلوعی، مریم معینی، باران کوثری و… نقش
سیاه را بازی کرده‌اند.

معمولا سیاه صدای خش‌دار و دورگه داشته است؛ در
این زمینه وقتی یک زن نقش سیاه را بازی می‌کند، باید چگونه رفتار کند؟

گلاب آدینه: معمولا این‌طور نیست. آن صدای خش‌دار دورگه مخصوص آقای سعدی افشار است که در
زندگی عادی هم همان صدا را داشتند. باقی سیاه‌بازها هرکدام گویش مخصوص خود را
داشته‌اند و دارند. قرار نیست همه یکسان باشند. قانونی برای این کار نیست. گذشته
از این در طول تمرین‌های فراوان آقای هاشمی این صدا و حالت گویشی که شنیدید را
دوست داشتند و انتخاب کردند و تاکید داشتند زیاد به سمت صداسازی نرویم.

آقای هاشمی خود شما تجربه بازی در نقش سیاه
داشتید و سال گذشته با نمایش «سه‌خواهر و دیگران» در نقش فیروز یا «فیرز» بازی
کردید. چقدر از سیاهی که در «شیرهای خان‌باباسلطنه» شاهد هستیم، به کارگردان تعلق
دارد و چه میزان به گلاب آدینه؟

افشین هاشمی: نمایشنامه در سال ۱۳۹۱ و پیش از آن‌که در نمایش «سه خواهر و دیگران» بازی کنم
نوشته شده است. طبیعتا فیروز؛ ترکیبی از افشین هاشمیِ بازیگر و حمید امجدِ
کارگردان است اما سیاهِ گلاب آدینه، در ترکیب با افشین هاشمیِ کارگردان است.
فراموش نکنید که گلاب آدینه در سال ۱۳۷۱ «سلطان مار» را کارگردانی کرد که سیاهش
فقیهه سلطانی بود؛ یعنی گلاب آدینه در مقام کارگردان یک‌بار یک سیاه را کارگردانی
کرده است و حال بازیگر کارگردانی شده است که خود نقش سیاه را بازی کرده است. ما یک
شمایل سیاه سنتی داریم که تکلیفمان با آن روشن است، یک متن داریم که بخشی از
پیشنهادها را به بازیگر می‌دهد، بازیگری داریم که هم نمایش سنتی را می‌شناسد و هم
این جنس تئاتر را کارگردانی کرده و هم از قراردادهای این متن دریافت کاملی دارد و
هم کارگردانی داریم که به تخت‌حوضی علاقه‌مند است و خودش تجربه بازی در نقش سیاه
را داشته است. سیاه «شیرهای خان‌باباسلطنه» تلفیق همه این‌هاست. به‌لحاظ اجرایی برای
خانم آدینه کاری بسیار سخت بود اما به‌لحاظ دریافت مفاهیمی که بازیگر و کارگردان
به‌دنبال آن بودند، با‌هم راحت بودیم.

گلاب آدینه: روز اول به آقای افشین هاشمی گفتم که من هیچ تصوری از این نقش و این‌که چطور
باید آن را بازی کنم، ندارم چون شخصیتی تک‌بعدی ندارد و کافی نیست که من فقط
بتوانم ادای سیاه را دربیاورم. ایشان هم دلگرمی دادند و گفتند «نگران نباشید. به‌تدریج
به کمک هم به آنچه من در ذهن دارم، خواهیم رسید.» تمرین‌های خصوصی و عمومی شروع شد
و به‌تدریج آدمی که اکنون بر صحنه است، خلق شد؛ سیاهی که فقط مخصوص این نمایش است.

در این نمایش سیاه تمام‌وکمالی را دیدیم، چون
در سیاه «خان‌باباسلطنه» تنها یک سیاه نیست بلکه بازیگر هم هست و شخصیت بسیار
پیچیده‌ای دارد. کمی درباره درآوردن این شخصیت بگویید.

گلاب آدینه: این متن سیاه‌بازی نیست بلکه نویسنده از آدم‌های این نوع نمایش‌ها الهام گرفته
و شخصیت‌های خود را خلق کرده است. با خواندن این متن متوجه می‌شویم که به‌تدریج
سیاه این نمایش از آنچه متداول است، عبور می‌کند. نویسنده با وام گرفتن از تعزیه
حر، «سیاه همیشه مثبت» را مقهور قدرت می‌کند و او را تا اشقیا پیش می‌برد و در
ادامه نادم و پشیمان و مخالف زور و قدرتش می‌کند. سیاهی را که وقت عبادت نداشته و
فقط کار کرده است تا جایی پیش می‌برد که دلش می‌خواهند مثل «آدم خوبا و مهما» با
افتخار بمیرد.

ایفای نقش سیاه به آمادگی بدنی بسیار خوبی نیاز
داشت؛ درباره پروسه آماده کردن بدن خود برای این نقش بگویید.

گلاب آدینه: ورزش و آمادگی بدنی هم یکی از واجبات حرفه ما است. علاوه ‌بر تمرین‌های متداول
هرروزه‌ام، یک‌سال است به کلاس آقای محسن موسوی‌خواه که تحت عنوان «بدن در تئاتر»
برگزار می‌شود، می‌روم و این تمرین‌های یک‌ساله بسیار به من کمک کرد تا بتوانم در
صحنه راحت حاضر شوم.

سهند آدم‌عارف- مینا صفار

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است