در سینما یا موسیقی کاری نکرده ام | پایگاه خبری صبا
امروز ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت ۱۳:۵۱
حامد بهداد:

در سینما یا موسیقی کاری نکرده ام

«اعتقاد ندارم در سینما یا موسیقی کاری کرده‌ام، بلکه معتقدم صرفا فضایی که دیگران از قبل ایجاد کرده‌اند را مصرف کرده‌ام.»

اگر حامد بهداد را بازیگر خوبی بدانیم یا خیر،
اگر او را سوپراستار بدانیم یا خیر و یا اگر پرحاشیه با شد یا خیر؛ اما دست‌کم همه
کسانی که با کارنامه بازیگری بهداد آشنایی داشته بشند، در این نکته متفق‌القول
هستند که بهداد بازیگر نامتعارفی است؛ چه در مدیوم سینما، چه قاب تلویزیون و چه در
عرصه موسیقی که وارد شد و بعضا تحسین‌ها را هم برانگیخت. حالا حامد بهداد بعد از
هشت سال که از اجرای نمایش «سگ‌سکوت» که آخرین تجربه بازیگری نمایشش در اجرایی
عمومی بود، با «شرق دور، شرق نزدیک» به‌کارگردانی حمیدرضا نعیمی، به صحنه تئاتر
برگشته است. با بهداد درباره غیاب طولانی‌مدتش از تئاتر و حضور دوباره‌اش، مختصات
شخصیتی که بازی می‌کند و دیگر مسائل مبتلابه بازیگری به گفت‌و‌گو نشسته‌ایم.

 

چه شد که بعد از ۱۰ سال به صحنه تئاتر بازگشتید؟

پس از سفر کوتاهى، فرصت داشتم و می‌توانستم تمرین تئاتر هم داشته باشم
از طرفى دو سال پیش حمیدرضا نعیمى براى پایان‌نامه‌ام همراه شد. درنتیجه به‌خاطر دین
و انگیزه‌ای که داشتم، دست داد تا به گروه بپیوندم و با این نمایش به تئاتر نقبى بزنم.

خود نمایشنامه «شرق دور، شرق نزدیک» چقدر در این تصمیم‌گیری شما موثر
بود؟

بی‌تاثیر نبوده! در وهله نخست باید بگویم که کار حمیدرضا نعیمی را دیده
بودم و شیوه اجرایی او را می‌شناختم و در وهله دوم خودِ نفس تئاتر کار کردن، جذابیت‌
دارد. از طرفى مردم گاهى بازیگران را روى صحنه دوست دارند. فرصتى دو طرفه است.

در این نمایش شاهد حضور موسیقی هم هستیم. چقدر سالن شهرزاد برای این بخش
مناسب است و آکوستیک سالن می‌تواند به درست شنیده شدن بخش موسیقی نمایش کمک کند؟

موسیقی در بخش کوچکی از نمایش ما حضور دارد. نمایش ما موسیقی‌محور نیست
بلکه در خدمت نمایش است. در طول نمایش هر ازچندگاهی به مدت دو یا سه دقیقه موسیقی را
مثل یک پاگرد برای استراحت تماشاگر در نظر می‌گیریم البته این بخش کاملا تکنیکال است
و درخدمت داستان، قصه و تکنیک و شیوه اجرایی نمایش است.

مدیوم سینما و تئاتر به‌رغم تمام شباهت‌هایی که به‌لحاظ دراماتیک با هم
دارند، از نظر اندازه، تکنیک، قاب و قوائدی که باید روی صحنه رعایت شوند، بسیار متفاوت
هستند. باتوجه به این مسائل، این‌که دوباره به تئاتر بازگردید، آموخته‌هایتان در حوزه
تئاتر را دوباره مرور کنید و به مکاشفه جدید برسید، برای شما دشوار نبود؟

اساسا تئاتر دشوار است. احساس می‌کنم پیچ‌ومهره‌ها روغن‌نخورده است اما
با شناختی که از حمیدرضا نعیمی داشتم، کار ساده‌تر و سهل‌تر شده بود، اما اگر قرار
بود در نمایش دوستان تئاتر جوان‌تر حضور پیدا کنم، کار بسیار دشوار می‌شد چون به نظر
می‌آید برخی از تئاترها محصول یک روش کارگاهی هستند که به‌عنوان نوعی بازگشت به تئاتر،
برای من بسیار دشوار است اما شاید چون من، بهناز نازی و حمیدرضا نعیمی با هم آشنا و
هم‌کلاسی هم بوده‌ایم، کار برای ما راحت‌تر بود و چون یکدیگر را می‌شناختیم، توانستیم
به یک فصل مشترک برسیم.

چه میزان طراحی بازی‌ها و شخصیت‌ها در نمایش «شرق دور، شرق نزدیک» براساس
اتودهای بازیگران پیش رفت و اساسا نوع تعامل شما به‌عنوان بازیگر با حمیدرضا نعیمی
چگونه است؟

حمیدرضا نعیمی از آن دسته افراد خالص و عاشق است و در گروه ما کاملا آزادی
بیان وجود دارد. همه حق اظهارنظر دارند، حق دارند حرف بزنند و سهمی در کار یکدیگر داشته
باشند. سهمی از رشد کار من به دیگر اعضای گروه تعلق دارد و بخشی از رشد کار دیگران
به‌خاطر حضور ماست. درواقع همه ما سهمی در این نمایش که روی صحنه رفته است، داریم.
ضریب همکاری همه ما در این نمایش مشخص است.

کارهایی که در حیطه موسیقی کرده‌اید نشان می‌دهد به تجربه‌گرایی و آثار
اکسپریمنتال علاقه‌مند هستید. در تئاتر چه میزان به این تجربه‌گرایی و ریسک کردن در
اتفاق‌هایی که قرار است روی صحنه بیفتد معتقد هستید و چقدر به تجربی‌کاری در تئاتر
مومن هستید؟

دوست دارم برای این بخش، زمان اختصاص دهم. اعتقاد ندارم در سینما یا موسیقی
کاری کرده‌ام، بلکه معتقدم صرفا فضایی که دیگران از قبل ایجاد کرده‌اند را مصرف کرده‌ام.
فیلمنامه‌نویس، فیلمنامه‌ای را نوشته است و نقشی به من داده‌اند و من بازی کرده‌ام،
آوازی در روستاهای اطراف نیشابور رایج است که در زمان فیلمبرداری «رقص با ماه» به کارگردانی
عبدالرضا کاهانی آن را شنیدم و آن نغمه را در گروه «دارکوب» آوردم. فکر نمی‌کنم بتوانم
اسمی را روی متد، سبک یا روشی که در آن موسیقی کار کرده‌ام، بگذارم. در زمینه تئاتر
هم شرایط بر همین منوال است، نمایشنامه نوشته شده است و من فقط بازیگر آن هستم اما
اگر فصلی از زندگی کاری من برسد که دغدغه‌های کاذب نداشته باشم، مدت‌زمانی مشخص و ممتد
را به تجربه‌گرایی اختصاص می‌دهم؛ یعنی به‌عنوان مثال یک‌سال را به مطالعه و کار کارگاهی
در این زمینه اختصاص می‌دهم.

یعنی قصد دارید به کارگردانی تئاتر ورود کنید؟

آمادگی دارم. صرفا زمان مناسب لازم دارم.

در نمایش «شرق دور شرق نزدیک» شخصیت نویسنده را ایفا می‌کنید. چقدر مابازای
بیرونی برای این شخصیت پیدا کرده‌اید؟

بسیار مابازای بیرونی دارد! از راننده تاکسی گرفته تا افراد روشنفکر،
می‌توان مابازاهای این شخصیت را پیدا کرد. در هر طبقه اجتماعی، این طرز تلقی و دیالوگ‌ها
را می‌توان تا حدی دید و شنید. درواقع گفتار شخصیت نویسنده، هم می‌تواند پرسش یک روشنفکر
و کنش او باشد و هم می‌تواند درگیری‌ها، پرسش‌‌ها و مشغله‌های زندگی افراد دیگری از
طبقات مختلف جامعه باشد. در سطح دیالوگ، حرف همه ماست اما در سطح زیستن ممکن است کمی
متفاوت باشد و توفیقی برای زیست کردن این شخصیت روی صحنه نداشته باشم.

به زیست اشاره کردید. چقدر وضعیت و شرایط شخصیت را به‌لحاظ ذهنی تجربه کردن برای
ایفا کردن نقش مهم است؟

آخرین مصاحبه با استاد حمید سمندریان را من انجام دادم و اتفاقا سوال
من همین بود؛ از او پرسیدم «باید سطح شعور بازیگر با مرتبه واقعه و اتفاق دراماتیک
آغشته شده باشد، وقتی یک بازیگر این تجربه را ندارد، باید چه‌کار کند؟» او به من گفت
«بازیگر باید به کارگردانش که این وضعیت را تجربه کرده است و شعوری درباره آن موقعیت
دارد، اعتماد کند.» هر زمان نتوانم وضعیتی را درک کنم، سعی می‌کنم آن را به واسطه آنالیز
ِدراماتورژ و کارگردان، و تحلیل و دریافت، فهم کنم. از سویی دیگر من مثل همه مردم از
یک متوسط هوش برخوردارم و آن‌قدر مسائل و مفاهیم دراماتیزه شده برای همه ما قابل‌لمس
و ملموس است که می‌توانم تا حدی با آن رابطه داشته باشم و نقبی به عمق معنای دغدغه
سازنده و کارگردان اثر بزنم. در انتها خود کارگردان و علی‌الخصوص دراماتورژ حضور دارند
و به بازیگران کمک می‌کنند. شهاب مجد کار را دراماتورژی می‌کند و حتی اگر من و حمیدرضا
نعیمی از بخشی از کار راضی باشیم، شهاب مجد سخت‌گیری می‌کند و تا درآمدن کامل آن بخش،
ما را رها نمی‌کند. او اصلا به ما امکان سهل‌انگاری را نمی‌دهد. همچنین احساس می‌کنم
بخشی از توفیق کار را باید در حین اجرا به‌دست آورد. تئاتر یک موجود زنده است و تا
آخرین روز اجرا تغییر شکل می‌دهد. ضرب‌المثل معروفی در تئاتر وجود دارد؛ «نفس تماشاگر
باید به تئاتر بخورد.» و همین نفس اوضاع را ترقى می‌دهد. این مسئله واقعیت دارد. براساس
نقد و بررسی‌های منتقدان و مردم می‌توان به نکات مهمی دست یافت و در نمایش آن‌ها را
لحاظ کرد.

شما در بازیگری در مدیوم تئاتر به غالب شدن حس اعتقاد دارید یا تکنیک؟
و چقدر به غیرفیگوراتیو بودن نقش اهمیت می‌دهید؟

اصولا برای من تکنیک از احساس مهم‌تر است اما ذاتا احساسی عمل می‌کنم؛
در من پریشانى وجود دارد. کارم شوریده و مشوش است. این مشوش بودن به‌معنای بی‌نظمی
نیست بلکه پروسه ارائه شخصیت این‌گونه است. می‌توان پریشان اما درون‌گرا بود. این‌که
چگونه تشویش و درون‌گرایی را ارائه می‌دهید، برون‌گرا یا درون‌گرا بودن شخصیت را مشخص
می‌کند. حتی اگر شما شخصیت را روبه‌درون طراحی کنید، باز هم تشویش و پریشانی خود را
نشان می‌دهد. خودم دربازیگری قائل به تکنیک، عقل و سواد هستم. در آرکی‌تایپ‌ها به آن
آپولونی می‌گویند.

یعنی دیونیزوسی طراحی نمی‌کنید…

بله اما دیونیزوسی عمل می‌کنم! مدل من پوزایدون و دیونیزوس است اما ترجیحم
آپولونى است. شرایط آپولونی را در بازیگران انگلیسی بیشتر می‌بینید، به‌عنوان مثال
الک گینس، سر لارنس الیویه، دیوید نیون، آنتونی هاپکینز، دنیل دی‌لوییز و… اما این
پریشانی را در بازیگران آمریکایی می‌بینید آن‌ها بسیار شبیه ما هستند. با همین آرکی‌تایپ‌های
(کهن‌الگوهای) متنوع اما روبه‌بیرون و انگار بدون تکنیک بازی می‌کنند. البته بازی
آن‌ها آغشته به تکنیک است. اگر می‌توانستم تکنیک بدن را روی صحنه بیشتر یاد بگیرم،
بیشتر دوست داشتم. کیاسا ناظران؛ یکی از معلمان فوق‌العاده بدن است که در فرانسه زندگی
و تدریس می‌کند و از دوستان بسیار خوب و قدیمی من است که اتفاقا برای پایان‌نامه‌ام
هم بسیار به من کمک کرد. بسیار تمایل دارم یک دوره با او بخش بدن را کار کنم؛ طرز راه
رفتن، چرخیدن، قدم زدن و… درواقع تکنیکال کردن بدن را با او کار کنم. تا وقتی به‌سمت
حادثه‌ای می‌روم یا از آن بیرون می‌آیم، تشنه، خشمگین و… علمی برای نشان دادن انواع
حالات انسانی به‌صورت فیگوراتیو یا با گرافیک ساده و انتقال احساس وجود دارد اما در
ایران این مهم آموزش داده نمی‌شود. من بهره‌ای از این آموزش ندیده‌ام، درنتیجه بیشتر
سعی می‌کنم با خودم ارتباط برقرار کنم و با نقبی که با احساس خودم برقرار می‌کنم، بتوانم
با تماشاگرم میزانی از راست‌گویی و حقیقت‌گویی را به اشتراک بگذارم. وقتی بازیگر با
خودش ارتباط برقرار می‌کند، تماشاگر متوجه می‌شود و همه‌چیز به‌طور غریزى شکل درست
به‌خود مى‌گیرد. اگر ارتباط بازیگر با خودش قطع شود، تماشاگر متوجه می‌شود. شاید اگر
بازیگر با خودش ارتباط داشته باشد، دیگر ضعف تکنیک به چشم نیاید یا این ضعف قابل اغماض
باشد.

شما از شاگردان حمید سمندریان بوده‌اید. چقدر آن آموزش‌ها در منش حرفه‌ای‌تان
در تئاتر و البته بیشتر سینما تاثیرگذار بود؟

شاگرد استاد سمندریان نبودم، هستم! صددرصد آقای سمندریان روی این بخش
تاثیر گذاشت. در نیشابور با حمید کریمی، ابوالقاسم اثنی‌عشری، علی سیدانی و آقای لطفی
فعالیت هنری‌ام را آغاز کردم، در مشهد، با رضا صابری، داوود کیانیان، منصور همایونی،
رضا سعیدی، رضا سیدحسینی، دکتر لطفی و… کار کردم اما شکل و جهت اصلی را استاد حمید
سمندریان به من و به تمام شاگردانش داده است. همیشه درحال مشورت با استاد سمندریان
بودم، فیلم‌هایم را به او نشان می‌دادم و با او درباره آن‌ها حرف می‌زدم. او بسیار
مرا دوست داشت و دلسوزانه به کارم نقد و ایراد داشت.

همیشه گاردی نسبت به سینما داشت!

شاید داشت اما او واقعا ابرجثه تئاتر است! آدمی جدی و اصولی بود. استاد
سمندریان در آلمان درس خوانده بود، آلمان دنیا را ساخته است و شاگردان استاد سمندریان
هم در ادامه همان آموزش آلمانى آموخته‌اند. حمید سمندریان سهم بزرگی در توفیق ما داشته
است، اگر در جایی موفق نبوده‌اییم، تقصیر از خود ماست.

سهندآدم عارف

مینا صفار

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است