مستندهای «رئیس جمهور خیابان سیزدهم» و «سه
تاره» بهعلاوه مستندی صنعتی و سه فیلم کوتاه تجربی در کارگاه کیارستمی از ساختههای
اوست. «پیش از طلوع» اولین فیلم کوتاه داستانی او مبتنی بر فیلمنامه است که از
حضور چند بازیگر حرفهای سینما، تئاتر و تلویزیون بهره میبرد
ایده فیلم کوتاه «پیش از طلوع» چگونه به ذهنتان رسید؟
این فیلم برداشتی آزاد است از یک داستان کوتاه ایرلندی به نام
«بازی تلفنی» نوشته ویلیام ترور که قبل از ساخت فیلم خوانده بودم. همان موقع قصه
جذبم کرد و مرا به فکر اقتباس انداخت. مدتی گذشت و متوجه شدم که هنوز هم قصه و
دغدغه شخصیت فیلم با من همراه است و رهایم نمیکند. بنابراین مطمئن شدم که باید آن
را بسازم. به لحاظ فرمی دوست داشتم فضای سینمای اجتماعی که
به فیلم بلند نزدیک است را تجربه کنم. بنابراین از فرمهای متفاوت و تجربی استفاده
نکردم و ترجیح دادم که قصهای روان و یکخطی تعریف کنم. در همین راستا برای نیمه
اول فیلم که تنها به معرفی فضا، شخصیتها و روابطشان میپردازد از دوربین ثابت و
میزانسنهای ایستاتر استفاده کردم و برای نیمه بحرانی فیلم و در جهت نمود بیشتر
بحران، دوربین روی دست به کار بردم.
جدا از اینکه عنوان «پیش از طلوع» مربوط به فیلمی خارجی است که
بسیار دوست دارم، به نظرم به فضای قصه میخورد و اینکه تمام وقایع پیش از طلوع رخ
میدهد و با طلوع خورشید روزی آغاز میشود که شخصیت اصلی فیلم باید برای زندگیاش
تصمیمی بگیرد.
چرا اقتباس را برای
اولین تجربه جدی انتخاب کردید؟
دلیل خاصی نداشت. در واقع ابتدا داستان «بازی تلفنی» ویلیام
ترور مرا بسیار جذب کرد و بعد احساس کردم کاملا پتانسیل تصویری شدن دارد. اما بهطورکلی
از اقتباس کردن در کار کوتاه دفاع میکنم چون بسیاری از فیلمهای کوتاه از ضعف
فیلمنامه رنج میبرند. بنابراین اگر بتوانیم از یک کار خوب اقتباس کنیم پایههای
فیلم را روی شانههای یک نویسنده و داستان محکم بنا کردهایم.
فیلم تا حد زیادی داستان را متکی به شخصیت روایت میکند. در
این قالب کوتاه چه از نظر زمانی و چه از نظر تکنیکی که تفاوتهای زیادی با فیلمهای
بلند دارد چه المانهایی را برای شخصیتها درنظر گرفتید؟
از آنجا که نزدیک شدن به فضای فیلم بلند یکی از دغدغههایم بود،
بنابراین برخلاف اغلب فیلمهای کوتاه بدون تمرکز روی فرم تجربی خاصی، سعی کردم تا
جایی که محدودیتهایم اجازه میدهد روی شخصیتها، قصه و روند فیلمنامه کار کنم. البته
شخصیتها در ابتدا معرفی میشوند؛ اما وجوه بیشتر هر شخصیت از نیمه دوم فیلم و پس
از واقعه خودش را بروز میدهد. برای هر شخصیت یک شناسنامه، دغدغه و انگیزه مشخص
کردم و چون زمان زیادی نداشتم سعی کردم دیالوگها و نکات کلیدی را که آشکارکننده
هر شخصیت است، به کار ببرم. شاید به همین جهت فیلم به لحاظ فرم و روایت به سینمای
بلند نزدیکتر است.
بازیگران را با توجه به آنچه گفتید چطور انتخاب کردید؟
سه نفر از بازیگرها (محسن نبوی، بهاره ریاحی و سارا بهرامی)
پیش از این در دانشگاه و دورههای تئاتر با خودم همدوره بودند و به لحاظ حسی به
آنها بسیار نزدیک بودم و از جنس بازی، درک و نگاهشان به بازیگری آگاه بودم. بازی
امیر جدیدی را در فیلم «آفریقا»ی هومن سیدی دیده بودم و احساس کردم از پس نقش برمیآید.
نوید محمدزاده هم که یکی از بازیگران خوب تئاتر و سینماست و از آنجا که بازی
بیرونی دارد به نقش آرش که شخصیت شلوغ و برونریزی دارد، بسیار نزدیک بود.
چرا همین بستر را که خیلی جا داشت به صورت بلندتر ساخته شود،
بلند نساختید و طرح دیگری را برای فیلم کوتاهتان انتخاب نکردید که تجربهگرایی
بیشتری داشته باشد؟
همانطور که گفتم برخلاف فیلمهای کوتاه به دنبال تجربه در فرم
و روایت نبودم و دوست داشتم در اشلی کوچک تجربهای از جنس فیلم بلند را داشته باشم.
جدا از اینکه بلند کردن این قصه مستلزم تغییر در پایان واقعه
بود که من دوست نداشتم. در واقع یکی از دلایلی که این قصه مرا جذب کرد، این بود که
همه چیز تا مرحله یک فاجعه پیش میرود ولی بهقول معروف بخیر میگذرد و تنها چیزی
که در ذهن مخاطب رسوب میکند واکنش شخصیتها در قبال واقعه است و یک جور شناخت
بیشتر از هر شخصیت حاصل میشود.
برای ساخت با چه
مشکلاتی روبهرو شدید؟
مثل همه بچههای فیلم کوتاه که تهیهکنندهای برای فیلم
ندارند، مسئله مالی بزرگترین دغدغهام بود. در واقع کار کوتاه بدون تهیهکننده یا
اسپانسر مثل ریسک کردن است. به هر حال فیلمساز نمیتواند خودش را به فیلم سنجاق
کند و برای هر کمبودی که ناشی از مسائل مالی است برای مخاطب توضیح بدهد و مخاطب،
اثر را بدون در نظر گرفتن حواشی قضاوت میکند.
اگر بخواهم یکی از مهمترین چالشهای ساخت را نام ببرم، باید به
لوکیشن کوچکی که در اختیار داشتم اشاره کنم که به لحاظ فضا، قدرت مانور و انتخاب
میزانسن و دکوپاژ متفاوت را از من میگرفت.
شاید دو نقدی که درباره فیلمنامه شما میتوان عنوان کرد این است
که فیلمنامه با این ساختار و این تعداد کاراکتر، تاحدودی از تعاریف آکادمیک
فیلمنامه کوتاه فاصله گرفته که کار را در این قالب سخت کرده است و نکته دوم در
فیلمنامه نبود عنصر ضربه پایانی است، آیا این نقدها را قبول دارید؟
پیش از ساخت و در مرحله نگارش فیلمنامه میدانستم که روند
فیلمنامه به سمتوسوی کار کوتاه پیش نمیرود و همانطور که اشاره کردم شخصیتپردازی
و پرداخت داستانی با مولفههای بلند را بسیار دوست داشتم و از آنجا که این قصه
کاملا واجد این ویژگیها بود این داستان را انتخاب کردم. یعنی کاملا به این مسئله
واقف بودم که از تعاریف آکادمیک فیلم کوتاه عدول کردهام. اما در مورد نبود ضربه
پایانی با شما موافق نیستم. فیلم با طرح یک سوال تمام میشود و همین پرسش مانند
همان ضربه پایانی است. شاید به ظاهر شوک لحظهای ایجاد نکند ولی به نظرم کاملا در
ذهن باقی میماند. پرسشی که نشان از سایه سنگین تردید در دل زن قصه دارد و داستان
هم با همین تردید تمام میشود.
پس از ساخت این فیلم کار تازهای هم انجام دادهاید؟
بله؛ یک مستند در مورد سینماهای لالهزار ساختم که در مرحله
صداگذاری است و یک فیلم کوتاه دیگر که در مرحله تدوین است. آیا فیلم کوتاه بعدیتان
هم در حالوهوای «پیش از طلوع» ساخته شده است؟
خیر! فیلم جدیدم هیچ شباهتی به کار قبلی ندارد. یعنی برخلاف
کار قبل در فضای باز و خارجی ساخته شده و روایت ذهنی یک فرد است.
آیا در این کار هم یک قصه خطی را روایت کردید؟
خیر؛ این کار هم به لحاظ فرمی از کار قبلی متفاوت است و هم
شاید بتوان گفت بهنوعی روایت پریشان یک ذهن است
رضا پورزارعی
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است