روایت تراژیک زندگی چهار کودک در دهه ۵۰ است ،کودکانی که رویاهایشان ویران می شود،
می سوزد ، منفجر می شود ، میمیرد. مهران احمدی در نقش پدر این چهار کودک، پانتهآ پناهی ها در
نقش مادربزرگ از قصه ای می گویند که همچنان که گوش به نریشن های فیلم می سپاری پر می
شوی از نوستالوژی های تلخ ، تاریخی که دوست
نداری دیگر براین خاک رخ دهد . «نفس» آخرین ساخته نرگس آبیار به دقیقه آخر و سکانس
پایانی که می رسد حس می کنی نفست تنگ می شود.
این فیلم از رمان
شما نشأت گرفته است؟ چقدر به رمان متعهد است؟
به رمان وفادارم،
چون رمان خیلی معتبرتر است ولی اینجا مجبور شدیم چند سکانس عالی را از فیلم کم کنیم.
انیمیشن در ساختار
و پردازش این قصه ناگهان مخاطب را از قصهای جدی به دنیای
کودکان میکشد و باز
با تمام شدن بخشهای انیمیشن به فضای جدی روایت برمیگرداند و اما به
شکلی که انگار انیمشینها برای رسیدن مخاطب به دنیای شیرین و رویایی کودکانه و آرزوهایش
طراحی شده بود تا در آن سکانس آخر شوک را بهتر لمس کند با این حال فکر نکردید سینمای
کودک و بزرگسال را با هم خواهید داشت؟
یک مقدار ریسک بود
ولی این ریسک را پذیرفتیم چون به تاثیر آن فکر میکردیم. فارغ از
مرزبندی که ایجاد میکند، برای هدف ما نیاز بود پس به سمت مقصود حرکت کردیم و اکنون
به تصور جواب گرفتهایم.
«نفس» را میتوان از آثار خوب
قصهگوی سینما
برشمرد. پردازش ضعیف ندارد. سعی شده از تکنیکها درست و بجا استفاده
شود ولی یک اتفاق وجود دارد، اتفاقی که مختص این روزهاست. آن هم اینکه رسانه ملی از
دو روز پیش از جشنواره به صورت پررنگ از «نفس» به کارگردانی شما و «بادیگارد» به کارگردانی
ابراهیم حاتمیکیا بهطور ویژهتری میگوید. درحالی که این دو فیلم میتواند خیلی خوب
باشند ولی اینگونه پرداختن به این دو اثر سینمایی در کنار همه آثاری که در این
جشنواره به اکران میرسند، میتواند شکل ضد تبلیغ گرفته یا به عبارتی دیگر اگر فیلمها به واقع هم لایق
جایزه باشند، دریافت جوایز را به سمت و سوی حاشیه بکشد. این حمایت زود هنگام صدا و
سیما از این دو اثر را چگونه ارزیابی میکنید؟
من و کل خانوادهام به طور پررنگ
اخبار را رصد میکنند ولی این که
شما میگویید و پررنگ بودن
نگاه منتقدان این رسانه به شکل حمایتی به این دو اثر را ما حس نکردیم. واقعا این بحثها نیست. «نفس»
واقعا فیلم بدون ادعایی است. پس از ساخت «شیار ۱۴۳» و اینکه حرفهایی بود که به
جشنواره نمیرسد، نویسنده، منتقد،
سینماگر میآوردیم و در دفتر
تولید فیلم را به آنها نشان میدادیم و آنها خودشان میرفتند و تبلیغ میکردند. وقتی شرایط فرق کرد و «شیار ۱۴۳» به جشنواره رسید و فیلم
پخش شد، صدا و سیما آن را پسندید و پشت آن آمد، اما فیلم «نفس» تا پیش از جشنواره زیاد
دیده نشد، منتقدان بسیار محدودی آن را دیدند. از صدا و سیما پیش از جشنواره اصلا کسی
آن را ندید. من پیش از جشنواره دیدم که صدا و سیما راجع به همه فیلمها صحبت میکند و اما اینکه کسانی کارهای
مرا دوست دارند، من چه گناهی کردهام. تلویزیون فیلمهای مرا دوست دارد و شاید فیلم نفس را دوست
داشته باشد اما اینگونه فکر کردن در مورد اینکه فیلم مورد حمایت
خاص است بیانصافی در مورد
این فیلم است. پیشتر هم درمورد آثار من اینگونه صحبت شده بود و منتقدانی از اصل قصه
دور شده به اینکه فیلم مثلا «شیار
۱۴۳» که صادقانه از احوال مادران شهید میگفت را وابسته نام دادند. دو روز پیش در
دفتری بودم، یکی از بانوان تهیهکننده با من تماس گرفت و گفت: شنیدیم برای شما همه درها باز شده تا هر
چقدر میخواهید ببرید و
بخورید و بپاشید و فیلم بسازید. گفتن این حرف خیلی بیانصافی است. فیلم
«نفس» سرمایهگذار پیدا نمیکرد. کار پیش تولید
را شروع کرده بودیم ولی سرمایهگذار پیدا نمیشد. باز هم آقای ایوبی به داد من رسید. همه جا فیلمنامه مرا رد
کردند. بنیاد، شهرداری، همه جا رد کردند، فارابی هم با اغماض گفت: این فیلم را میسازیم. آقای ایوبی
آمدند جلو و ما رفتیم پیشتولید. این در حالی است که هنوز بقیه سرمایه فیلم مهیا نشده بود.
به هر جایی دست دراز میکردیم، پول را به ما نمیدادند. درنهایت
هم به سختی بودجه تامین شد.
فیلم حال و هوای
دفاع مقدس دارد، به نظر میرسد بودجه اینگونه فیلمها آنقدرها از سوی ارگانهای دولتی تامین
شدنش سخت نباشد.
اتفاقا اصلا اینگونه نبود. میگفتند روح حماسی
در این فیلم نیست. من نمیدانم پدر مریض که به جبهه میرود و ماجراهایی
که در مسیر قصه رخ میدهد و خاتمه آن چگونه فضای حماسی ندارد.
سکانس آخر فیلم
هر آنچه را که
باید با مخاطب امروزی از احوال دوران جنگ بگوید، با حجم زیادی از احساس بیان کرد. به
نظر میرسد این
روزها از جنگ و دوران آن گفتن دیگر نباید از فضای جبهه باشد و اینگونه گفتن مخاطب
را بیشتر به خود معطوف میکند. کاری که در سینمای جهان هم در خصوص قصههای سینمای جنگ
شکل میگیرد و
روایت پردازی میشود. بچهای در اوج شادی و زندگی و عشق و رویا و آرزو ولی درنهایت آن سکانس
آخر، دیگر سینمای جنگ چه میتواند باشد که این قصه ندارد؟
این فیلمنامه همه
جا در ابتدا رد شد. بعد یک فردی میآید و با من تماس میگیرد و میگوید شما حتی از
بیت رهبری هم کمک گرفتهاید. باور کنید بعد از ساخت «شیار ۱۴۳» یک ظهر نزد رهبری رفتیم
و یک خورشت کدو خوردیم و آمدیم؛ چیز دیگری نبود. حال گفتن این حرفها خیلی نامردی
است.
نظرتان در مورد
اینکه میگویند شما حمایت
ابراهیم حاتمیکیا را همراه دارید، چیست؟
زمان فیلم «شیار
۱۴۳» آقای حاتمیکیا از این فیلم
خوشش آمد و به زبان از ما حمایت کرد. هیچکس به ما کمک مالی نکرد و پول توی جیب ما سرازیر نکرد.
ما آن فیلم را با شرایط سخت ساختیم. مثلا چون آقای حسینی سر لوکیشن ما آمده بود، پدر
ما را درآوردند و گفتند فلانی آمده سر لوکیشن شما و اینطوری شده و آنطوری شده چون وزیر
قبلی بود. بعد هم که فیلم مطرح شد و مخاطبها دوست داشتند، همه گفتند اینها خوردند و ریختند
و این خیلی بیانصافی بود. من
جز پول جایزههایم چیز دیگری
گیرم نیامده. پول جایزه فجر و پول جایزهای که در تجلی اراده ملی گرفتم و خیلی از
این اتفاقات هم و سودی که در اکران کردیم و البته چیزی نبود و بیشتر هزینههایمان درآمد.
اینطور نبوده که پول
زیادی به من برسد. برای«نفس» هم هر کسی بود این فیلم را با بودجه پنج شش میلیاردی میساخت ولی ما با
کمترین هزینهها توانستیم فیلم
را جمع کنیم. مثلا برای سیاهی لشگرهای فیلم «نفس» در سطح شهر بنر میزدیم. مردم به
خاطر حسی که به فیلم «شیار ۱۴۳» داشتند، میآمدند و سیاهی لشکر میشدند. باور کنید
ما فقط به این سیاه لشگرها که کم هم نبودند ناهار دادیم. در سکانس روز عاشورا فقط پنج
هزار نفر آمده بودند و به آنها فقط غذا دادیم. برای روز رفتن شاه و آمدن امام(ره)، همه مردم
خودجوش آمدند.
بازیگر اصلی «نفس»
دختر بچهای هشت
ساله است که در کنار بازیگران بزرگ سینما، تئاتر، چنان بازی از او میبینیم که فکر درگیر
توان و هنرمندی این کودک میشود. درست است به حتم بازیگردانان حلقه مهر خود را برای رسیدن
این دختر بچه به فضای کاراکتر دور وی بستهاند و آموزههای آنان نیز همراه
ساره موسوی بوده ولی به هرحال نمیتوان از خلاقیت و باهوشی این کودک در رسیدن
به دنیای این نقش غافل شد تا حدی که حتی میتوان به داوران
گفت: از بازی این کودک راحت نگذرید. چه شد که بین انتخابهایتان به ساره
رسیدید و از میان چند کودک برگزیده شد؟
حدود دو هزار بچه
را برای این نقش مورد تست قرار دادیم. ساره زیاد غریبه نبود. پدر ساره در گروه تهیهکنندگی فیلم «شیار
۱۴۳» با ما همکاری داشت. دریکی از سفرهای اکرانی آن فیلم به مشهد، خانواده ساره که
در جریان پیش تولید «نفس» بود، پیشنهاد داد ساره را نیز مورد تست قرار دهیم. اولین
مرتبه این کودک را آنجا دیدم. در اولین دیدار تنها مدنظر قرار گرفت. به تهران که بازگشتیم،کودکان
دیگری را نیز مورد تست قرار دادیم. پدر ساره هر از چندگاهی دوباره دخترش را برای این
نقش یادآوری میکرد. یک بار دیگر
او را تست کردیم. این بار مقابل دوربین ایستاد. آن زمان میان تمام کودکانی که مورد
تست قرار گرفته بودند پنج کودک مدنظر بودند که درنهایت از میان همه آنها ساره نشان داد
که بهتر میتواند این کاراکتر
را به تصویر بکشد و انتخاب شد.
جای یک جایزه انگار
در جشنواره فیلم فجر خالی است، آن هم توجه داوران به بازی کودکان است، البته شده که
داوارانی در دورههایی به نقش آفرینیهای کودکان توجه
کنند ولی کمتر این اتفاق رخ میدهد. درست است که اکثرا بازی کودکان نشات گرفته از تلاش بازیگردانانی
است که همراه آنها بودهاند ولی به هرحال کودک نیز باید قدرت بازیگری در وجودش باشد که
به ایفای کاراکتر برسد. به طور مثال ساره دراین فیلم بینقص بازی کرده است.
عکسالعملهای چهره این بچه
در مواجهه با فضای قصه و اتفاقات فوقالعاده است و قابل
تامل. او نقش اصلی این قصه است و اکنون در جشنواره فیلم فجر به اکران در آمده است.
میشود به
بازی این کودک که مهره اصلی قصه است توجه ویژه داشت و او را از قلم نینداخت.
به نظرم باید یک
سیمرغ بازیگری کودک در جشنواره فیلم فجر داشته باشیم که نداریم.
بازی این کودک
در کنار بازیگرانی چون مهران احمدی و پانتهآ پناهیها دیدنی است.
به واقع میتوان گفت
در بازیگری کنار آنها کم ندارد. چقدر از این فضاسازی و تلاش برای رسیدن به نقش از
سوی خود ساره بوده و تا چه میزان بازیگردانان او را به این قدرت بازیگری رساندهاند؟
ساره بچهای است که باید
در موقعیت قرارش داد. من قلقهای ساره دستم آمده بود. بعد از مدتی متوجه شدم این کودک چه قلقهایی دارد که میشود از آن بازی
گرفت. اینها را در پیشتولید و تمرینها متوجه شدم. خود
بچه یک هوش پنهانی دارد که در وهله اول به چشم نمیآید ولی وقتی کار
شروع شد متوجه آن شدیم. بدون اینکه قصه را برایش تعریف کرده باشیم انگار قصه را فهمیده بود. مثلا
در زمان ضبط سکانس کلاس قرآن، با پیشنهاداتی که داد، نشان میداد تا حدی درجریان
فضای داستان قرار گرفته است. کلا پیشنهاد برای بازیگری هایش میداد و جالب این
که پیشنهادات هم قابل تامل بودند. ساره بچه باهوشی بود و خوب فضای نقش را میفهمید. ضمن اینکه من هم میدانستم چه قلقهایی دارد و چطوری
میشود او را در موقعیتهای مختلفی قرار
داد.
قلق ساره موسوی
چه بود؟
مهربان است. مهری زیاد به دنیای
حیوانات دارد. خیلی درگیر فضای زندگی موجودات است. اسباب بازی شکل و شمایل حیوانات
را زیاد دوست داشت. جایزه تعیین میکردم و میگفتم هر کسی این سکانس را خوب بازی کند
این اسباب بازی برای او خواهد بود. گاهی حتی سعی میکردیم این اسباب را به او ندهیم و به دیگر کودک همبازی وی در فیلم
هدیه میدادیم تا انگیزه برای بهتر بازی کردنش بیشتر
شود. البته باز تاکید میکنم ساره هوش سرشاری دارد و
بازیگری را نیز خیلی زود درک کرد.
آزاده مختاری
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است